از ديده‏ام كه دَم به دَمش كار شست و شوست‏
(حافظ)

اوايل بهار 1380 از رايزنى فرهنگى ايران در ژاپن آگاهم كردند كه خانمى از خانواده‏هاى اصيل ژاپنى و پويا در عرصه ادب و هنر باآنها تماس گرفته و خود را از خاندانى كهن از نجباى ژاپن و از تبار شاهزادگان ساسانى كه در روزگار باستان به اين سرزمين آمدند شناسانده‏و خواسته است كه با يكى از ايرانيان دانشگاهى در اينجا آشنايى يابد تا مگر در كار تحقيق وى يارى‏رسان باشد، و نام و نشان مرا داده‏اند.سخنى شگفتى آور و شوق‏انگيز بود، چرا كه ساليانى است كه بيشتر اهل تحقيق ژاپن دنبال گرفتن اين رشته پر رمز و راز را كه كم و بيش ازيكصد سال پيش اذهان را به خود داشته بود و يك سر در ژرفاى پر مه و غبار تاريخ دور و دير دارد، از دست نهاده‏اند؛ و اينك تازه شدن‏اين سخن از سوى يكى از چهره‏هاى ادب و هنر سرزمين آفتاب مى‏تواند اين قصّه را باز بر سرِ زبانها آوَرَد و بسا كه بكوشايى شمارى ازاهل تحقيق و يارى اسناد تازه يافته داستانها و افسانه‏ها به گستره تاريخ در آيد و برگى ديگر از دفتر تمدّن و فرهنگ جهانگير ايرانزمين‏چهره از غبارِ روزگار بشويد و چشم و دلِ اهل معرفت را روشنايى دهد.

گفتند كه خانم هيروكو نيشى زاوا Hiroko Nishizawa كه اكنون 73 سال دارد، به گواهى اسناد خانوادگى، خود را نسل پنجاه و سوم ازتبارِ شاهزادگان ساسانى كه در سده هفتم ميلادى و در پىِ ويران شدن تيسفون به خاور دور آمدند، مى‏داند و كتابى هم، داستانوار، با نام"از تبارِ ايرانى" منتشر ساخته كه مجلّد يكم از چند دفترى است كه درباره خاندان خود در دستِ نگارش دارد. خانواده وى از دير باز درناگونو، ايالتِ كوهستانى در ميانه جزيره اصلى ژاپن، هونشوُ، مقيم بوده‏اند، اما او اكنون در شهر مركزى توكيو زندگى مى‏كند.

با نامه‏اى كه به تاريخ 2 آوريل 13 /2001 فروردين 1380 از خانم نيشى‏زاوا رسيد و نامه‏ها و ديدارِ پس از آن، تا اندازه‏اى با تاريخ‏خاندان وى به روايتِ اين "شاهدختِ ساسانى" آشنا شدم. آنچه كه در زير مى‏آيد حاصل پرس و جوهايم و پاسخ‏هايى است كه از خانم‏نيشى‏زاوا در نامه‏هاى 2 آوريل، 7 و 23 مه، 6 ژوئن 2001 و 23 ژانويه 2002 و نيز يك ديدار در 3 ژوئن 2001 در توكيو يافته‏ام.

شاه سخن او در نامه‏هايش اينست كه براى مبادلات آينده ميان ايران و ژاپن، بويژه از نظر داد و ستد تمدنى و فرهنگى و تأثيرامپراتورى شكوهمند ايران بر ژاپن ـ و اينكه تا چه اندازه انديشه ايرانى پايه‏گذار كشور ژاپن بوده ـ مصمّم است كه منابع را بر رسد ومطالب را بى‏پرده و به شيوه علمى فرانهد؛ و اين اثر (يا، زندگينامه داستانوارِ خود) را كه "فرزند ايران" يا "از تبارِ ايرانى" نام داده است،همچون كارنامه زندگىِ خود براى آيندگان به يادگار خواهد گذاشت.

سرگذشتى شگفت‏

"در دانشگاه، نخست ادبيات ژاپنى خواندم؛ و در دوره عاليتر، در دانشگاهِ واسدا Waseda، هنرهاىِ زيبا و تأتر مطالعه كردم. در اين‏سالها بود كه بيشتر شيفته كار و آثار هوكؤساى Hokusہi(هنرمند نقش سازِ ژاپن؛ بنگريد به شرحى كه خواهد آمد) شدم، و كتابى دربررسىِ هنر او نگاشتم كه با نام "هوكؤساى" از سوىِ انتشاراتِ بوُنگىِ شوُئجوُ Bungei Shunju در توكيو منتشر شد. حال و هواىِ كارهاىِ‏هوكوُساى با احساس ژاپنى متفاوت است، و به گمانم ارزشهاى زيبايى‏شناسىِ والا و برتر دارد. حقيقت اينست كه او خونِ بيگانه در رگ‏داشت و ژاپنىِ خالص نبود.

"چون در خاندان مخصوص (منظورم خاندانى از تبار شاهان است كه از ايران به اينجا آمدند) زاده شدم، زندگيم با ژاپنى‏هاى ديگرتفاوت داشته است. شناختِ اين واقعيت نقطه عطفى در زندگيم بود. به كارِ نويسندگى آغاز كردم، و تا كنون سه هزار و چند صد اثر ادبى‏و هنرى (داستان، نمايشنامه، تهيه فيلم، كارگردانى سينما و گردانندگى نمايش) در كارنامه‏ام ثبت شده است. هنوز هم نمايشنامه‏هايم راخودم كارگردانى مى‏كنم.

"اكنون بر آن شده ‏ام كه، در جاىِ كارنامه زندگيم، "فرزند ايران" يا "شاهدخت ايرانى" را در چند دفتر بنويسم، و در آن نشان دهم كه ژاپن ‏عقب مانده آنروزگار از امپراتورى ايران باستان چه تمدن والايى گرفت، و نياکانم كه يكهزار و چند صد سال پيش به ژاپن آمدند چه سان‏ به بنياد شدن اين كشور يارى دادند و اينهمه ساليان را چگونه مى‏گذراندند.

"از نشان خانوادگيم و آثارى كه باز مانده است مى‏توانم تاريخِ خاندانم را تا 3200 سال قبل از ميلاد يا پيشتر از آن دنبال كنم.

"شمارى از دانشمندان اكنون بر اين نظرند كه قطعه‏ هايى از مجموعه قديم شعرى ژاپن، مانيوءشؤ Man yآshu، يا شعرها و مطالبِ‏ نقل شده در كوجيكى Kojiki (تاريخ افسانه‏اى ژاپن، فراهم آمده در سال 712 م.)، نيهونگى Nihongi (يا نيهون شوكى Nihon ـ shoki(،تأليف شده در سال 720 م.) و ديگر آثار قديم به خواست ايرانيانى كه به اين سرزمين آمده بودند يا به قلم آنان سروده يا نگاشته شده ‏است.

"نيز، در اسنادِ خاندانم 27 دستور/ اندرز يا سخن حكمت‏ آموز نقل شده است. با بررسى اين گفته‏ها به شگفت آمدم، زيرا دريافتم كه‏ بدرستى از ايران باستان مايه دارد و از آن سرزمين و روزگار است.

"چون دانشمند نيستم اكنون نمى‏توانم همه اين نكات را به راهِ علمى ثابت كنم؛ امّا با پيشِ چشم داشتنِ مبادلاتِ آينده ايران و ژاپن،دست كم در شناختِ تأثيرِ تمدّن و فرهنگ ايرانزمين بر ژاپن و اينكه انديشه ايرانى تا چه اندازه در بنيانگذارى ژاپن سهم داشته است، بإ؛ّّشور و شوق خستگى‏ناپذير و بى‏پرده خواهم نوشت." (از نامه‏هاى آوريل و مه 2001 م.)

خانم نيشى‏زاوا مى‏گويد كه به صحراى كبير (افريقا) و صحارى مصر رفته، اما ايران را هنوز نديده است، و آرزوى سفر در فلات ايران‏را در دل دارد.

***

در فهرست آثار خانم نيشى زاوا داستانها و نمايشنامه‏ها و فيلمنامه‏هاى بسيار مى‏بينيم، سواى فيلم‏هايى كه خود كارگردانى كرده ياداستانهايى كه بر پرده نمايش آورده است. اين داستان نويس و تهيّه كننده پرتلاش كه نمونه‏اى از زنان پويا و كوشا و اجتماعى امروز ژاپن‏است، با چهره مهرآميز، رفتار متين و فاخر و آداب‏دان و پرظرافت خود در ديدار و گفت‏وگو، كه رنگ و رايحه اشرافىِ ژاپن باستان را دارد،گويى كه گيرايىِ مَنش و رفتار را بر بزرگىِ تبار گواه مى‏گيرد.

از تبارِ ايرانى‏

كتاب تازه خانم هيروكو نيشى‏زاوا، پِروُشيا ـ نو ـ سؤئه perushiyہ ـ no ـ sue(= از تبارِ ايرانى) داستانى نمايشنامه مانند است در پنج‏پرده يا پنج فصل، كه نويسنده در آن انديشه و احساس خود را از زبان قهرمانانِ داستان با بيانى گيرا و دلنشين باز مى‏گويد. قهرمانانِ اين‏داستان از شكوهمندى و شكوفائىِ ايرانزمين سخن مى‏گويند. خانمِ آساكوْ فوُجى ساكى، از دانش آموختگان ايرانشناسى، در نوشته‏كوتاهش جاذبه اين اثر را چنين وصف كرده است:

"درست است كه تاريخ، نمايشنامه انسانها است؛ چنانكه مى‏گويند كه زندگى خود نمايش است، و آدميزاد بازيگر آن، تفاوت ميانِ‏زندگى‏ها و افكار اين بازيگران، نمايش را جالب مى‏سازد و بر شوق بيننده مى‏افزايد.

"چرا آدمى به جنگ دل مى‏بندد؟ اين پرسش بارها در اين كتاب مى‏آيد. آيا به گفته توموْياسوُ، پسرِ قهرمانِ اين داستان، اين هوسى‏مقاومت‏ناپذير است؟ يوْشى ياسوُ رئيس خاندان شى دوء است. او نمى‏فهمد كه چرا اميران و سرداران به هر راه و وسيله براى ربودنِ‏كشور از دستِ يكديگر مى‏كوشند، چون او با هنر زندگى مى‏كند و نمى‏خواهد كه آلوده جنگ و سياست شود. امّا از بختِ بد ناچار به اين‏كار مى‏شود. از شروشورِ سرداران و رزمندگان غافل مى‏مانند تا كه چند تن ازين خاندان كشته مى‏شوند. پيام اين كتاب فريادى است كه‏نبايد هنر يا دين در راه سياست به كار گرفته شوند.

"براى اين خاندانِ هنرمند، خون و تبار و نياگان از هر چيز ديگر والاتر است. هنر در معانى و جاهاى گوناگون تجلّى پيدا مى‏كند،چنانكه در ساختن قصر. قصرى كه در اين كتاب وصف شده است فقط در شش ماه ساخته شد؛ امّا معابدِ بزرگ، چنانكه كليساهاى‏شكوهمند، شايد كه صدها سال مى‏كشيد تا به انجام برسد. پس هنرمندى كه شالوده چنين بنا را ريخته است نمى‏تواند عمارتِ از كار درآمده را ببيند. امّا او و ديگران كارِ خود را مى‏كنند و سهم خود را به انجام‏ مى‏رسانند. در فكر آنان چه مى‏گذرد؟ بنايى كه استوار مى‏شود حاصلِ رنج بسيارى كسان است كه خود در اين جهان نمانده‏اند، امّا اثرِ كارو هنرشان جلوه دارد. مرگ يوشى ياسوُ هم ازين مقوله است. او مرگ را بر مى‏گزيند تا خاندانش بماند. مردنش هم شيوه‏اى نمادين دارد.به سنّت مردان اصيل ژاپن "هاراكيرى" مى‏كند؛ امّا كالبدش بر جا مى‏ماند، آويخته بر تكدرختى تناور بر سرِ كوه. اين به آئينِ گورِ زرتشتيان‏مانند است (كه مردگان را بر سرِ سنگى در برجى بلند مى‏گذاشتند). به اين راه، هيچ كس پروا ندارد كه به سرزمين او بيايد و بجنگد، چون‏از جنازه او هم هراس دارند و نمى‏خواهند به آن نزديك شوند. اين كارى است كه از كسى ديگر ساخته نيست؛ مرگى مردانه كه جنگ را زيرسؤال مى‏بَرَد.

"در اين كتاب بارها از شكوهمندى و بالندگى ايران سخن مى‏آيد؛ گويى كه پارس هنوز عظمت چند هزار سال پيش خود را دارد. دوره‏امپراتورى پارس روزگار اعتلاىِ ايران بود، و عصر ساسانيان شاهد شكوفائى فرهنگ و هنرها و معمارى و رواج آئين زرتشت. نياگانِ‏خاندانِ شى دوء هم از ايرانِ ساسانى به ژاپن آمدند."

نگاهى به تاريخ‏

از ويژگيهاى رازگونه و شگفتى برانگيز تاريخ و بنيادِ كشور آفتاب اينست كه از بيش از 2500 سال پيش خاندان واحدى بر آن‏پادشاهى داشته‏اند.

هول Hall محقق تاريخ ژاپن نوشته است: "اينكه جزاير اصلى خاك ژاپن همواره زير حكومت واحد يا تابع خاندانِ فرمانرواىِ خودى‏بوده است، اهميت دارد. جزاير كيوُشوُ، شيكوكوُ و هونشوُ ـ نخستين بار كشور ژاپن در اينجا بنياد يافت ـ كه بدنه اصلى سرزمين ژاپن رامى‏سازند، از نظر سياسى و حكومتى هيچگاه از هم جدا نبوده‏اند. از سويى هم، كوهستانى بودنِ اين جزاير و احوال خاص اقليمى آنهاموجب شد كه ژاپن به نواحى و مناطق متعدد تقسيم شود، و هر كدام ـ با ويژگى محلى ـ دستگاهِ حكومت خود را داشته باشد.

"همين تنوّع و تعدّدِ اميرنشين‏ها و مراكز قدرت در زير حكومت يك پادشاه، گهگاه بواقع و در بيشترِ دوره‏هاى تاريخى بطورِ اسمى،بايد از رموز ماندگارىِ دستگاه و تداوم حكومت خاندان واحد امپراتورى بر ژاپن بوده باشد.

"نيز، اين تداوم سلسله امپراتورى در ژاپن به توضيح شمارى از ويژگيهاى سازمان سياسى اينجا يارى مى‏كند... خانواده‏هاى حاكم‏خود را در يك جدول انسابِ خاندانىِ پرشاخ و برگ كه در آن رؤساى خاندانها قدرت سياسى و نيز زعامتِ دينى داشتند، سازمان دادند.بدينسان، ساختِ قدرتِ مبتنى بر خويشاوندى، كه دستگاهِ سلطنت نيز در آغاز ازينراه تسلط خود را بر جزايرِ ژاپن استوار كرد، بدينسان،به پشتوانه اقتدار روحانى الهه آفتاب ـ نياى بزرگ آنان ـ بود.

"نخبگان متقدم ژاپن رزمندگان و حاكمان بودند؛ و با اينكه تأثير نظام كشوردارى چين موجب شد كه سنّتِ رزمندگان در ژاپن از سده‏هفتم ميلادى براى چهار قرن سركوب شود، در سده دوازده ميلادى اين طبقه رزمنده ـ اشراف باز در هيأت سامورايى پديدار شد و تاعصر جديد (نيمه دوم قرن نوزدهم) مشخص‏ترين نوعِ رهبر ژاپنى بود. زير رهبرى همين سامورايى بود كه ويژگيهاى جامعه ژاپن، كه باالگوهاى چينى تباين دارد، بر آمد." (ص 6 ـ 12)

ايرانيان در ژاپنِ باستان‏

"شاهدخت ساسانى" مى‏گويد كه نياگان او پس از رسيدن به ژاپن در بنياد كردنِ معبدِ بزرگِ پايتختِ باستانىِ اينجا سهم عمده داشتند.

"نيهون شهوكى"، تاريخنامه باستانى ژاپن، در ضبط رويدادهاى سال 654 ميلادى از آمدن كسانى از ايرانزمين به ژاپن ياد كرده است:

"تابستان، ماه چهار ـ آوريل ـ دو مرد و دو زن از سرزمين تُخارا و يك زن از سراواستى‏

(1)Sravasti را توفان به هيوُگو Hiugo آورد." (ص 246 :2)

نيز، در شرح وقايع سال سوم فرمانروايى امپراتور سايمىِ Saimei )657 م.) در همان مأخذ مى‏خوانيم: "در روز سوم ماه هفتم اين‏سال، در پائيز، دو مرد و چهار زن از سرزمينِ تُخارا كه (بر اثرِ كشتى شكستگى) به كناره تسوُكوُشى Tsukushi افتاده بودند، گفتند: "امواج‏دريا ما را نخست به جزيره آمامى (كه اكنون آمامى اوشيما Amami كshima خوانده مى‏شود) راند." پس اسبان چاپار براى آوردنِ آنهافرستادند.

"در روز 15 (همان ماه) برآمدگى‏ئى به نماىِ كوهِ سوُمى sumi در جانبِ غربى معبدِ آسوُكا Asuka ساخته و نيز آئينى به سلام ارواح درگذشتگان برگزار شد. در آنشب (و در آن مراسم)، مَردمِ تُخَارا پذيرائى شدند" (ص 251 :2) اشاره‏هاى ديگر به آمدن ايرانيان به ژاپن درشرحى كه در پى است خواهد آمد.

افسانه‏ها و سندهاىِ تاريخ‏

چينيان ايران را پو ـ سى po ـ si (پارس يا پارسى) مى‏گفتند و عرب را تا ـ سى ta ـ si(تازى). در ژاپن آن روزگار هم اين نامها را ازچينى‏ها گرفتند. ژاپن از راه چين با پو ـ سى مناسبات تمدّنى و فرهنگى داشت. يادگارهاى بازمانده در شوءسوئين Shosoin، گنجينه‏امپراتورىِ ژاپن، در نارا Nara، سندِ گوياىِ اين رابطه است. نيز، در گنجينه معبدِ بودايى هوريوحى Horyuji، هم در نارا، نوشته‏هاى پيداشده روى الواحِ چوبى و به زبانهاىِ پهلوى و سُغدى، گواهِ ديگر اين داد و ستدِ معنوى است. شمارى از محققانِ ژاپنى، از آنميان سئيچوماتسوُموتو Seicho Matsumoto، گيكيّو ايتو Gikkyo Ito، و ئه‏ايچى ايموتو Eichi Imotoكوشيده‏اند تا ردّ و آثارِ آمدنِ ايرانيان و فرهنگ‏ايرانى به ژاپن را بازيابند. پيش از پرداختن به آراء آنان، شرحى را كه مهديقلىِ هدايت (مخبرالسلطنه) نگاشته است مى‏خوانيم. هدايت درشرح ديدارهاى خود در توكيو همراه ميرزا على اصغر خان اتابك (دسامبر 1903( نوشته است:

"از مقررات پروگرام يكى هم بازديد بندرِ نظامى است. به ناهار وعده داديم... در سرِ ناهار يكى از حضّار عنوان كرد كه وزير علوم ما درطومارى كه از جوفِ هيكلِ بودائى در آورد معلوم كرد كه در غلبه اسكندر يكى از شاهزادگانِ ايران به ژاپن آمده است و رشته سلاطين ژاپن‏بدوُ منتهى مى‏شود. در تاريخ ايران خبرى از اين مسافرت هست يا نيست؟ براى اتابك ترجمه كردم، و جواب داده شد كه در آن هنگامه مى‏دانيم كه شاهزادگانِ ايرانى متفرّق شدند. بكجا رفتند نمى‏دانيم.

"در مهاجرتِ قومى از موغول كه مقارنِ همان اوقات است ممكن است از شاهزادگان ايرانى كسى همراه ايشان به ژاپن رفته باشد.واللّه اعلم. از تاگاتا مترجم خودمان پرسيدم؛ گفت در كتابى ديده‏ام. سعى كردم آن كتاب را به دست بياورم اتّفاق نيفتاد(2)." (ص 102)

يادداشتهاىِ كازاما

در ژاپن محققانى چند اشاره‏هايى به خاستگاه مشترك تمدن و فرهنگ ايران و سرزمين آفتاب، با استناد به نشانه‏هاى تاريخى،داشته‏اند. آكيو كازاما Akiyo Kazama (در گذشته 1945 م.)، نخستين سفير ژاپن در ايران (سالهاى 1308 ـ 11 خورشيدى)، از پيشگامان‏اين پژوهندگان است. در سفرنامه ايرانِ او مى‏خوانيم:

"در جاهايى از ايوان كاخ صد ستون، سنگ نقشِ برجسته گل داوودى مى‏بينيم، و به اين قرينه شمارى از دانشمندان احتمال داده‏اند كه‏شايد خاندان سلطنتىِ ژاپن و خاندانِ شاهنشاهى ايران با هم پيوندى داشته‏اند. دو شاهزاده ايرانى در روزگارِ باستان، به دنبال جنگ و ازچنگِ دشمن، گريختند و به خاور دور تاختند. پس كسانى گمان دارند كه ]با آمدن آنان‏[ خون ايرانى در رگ ژاپنى آمده است. امّا شمارگلبرگهاى داوودى در سنگ نقش‏هاى تخت جمشيد كمتر از شانزده است.(3)" (ص 106 ـ 7)

"اسناد كهن ايرانى از قِدمتِ تاريخِ موسيقى و نمايش در ايران مى‏گويد. برابر نظريه مستقرّ تاريخ‏دانان، موسيقىِ ايرانِ باستان از راهِ‏خاورِ چين به ژاپن آمد و در گاگاكوُ Gہgہku، موسيقى دربارىِ ژاپن، اثر نهاد. اين كه نام پاره‏اى از دستگاههاى گاگاكوُ ]از آسياى‏[ خاورى‏است، يا نام آهنگى از آن، مانندِ كاى كاتسوء kہi ــ kہtsu (= اوُيغور) از سرزمين‏هاىِ غرب ]آسيا[ گرفته شده، بخوبى گوياىِ اين واقعيت‏است." (ص 211 ـ 12)

"دانشمندان مى‏گويند كه قوانين دوره تانگ Tang (= توء Tآ، سالهاى 620 تا 907 م.) چين از ايران و روم اثر پذيرفته است. نظاماتِ‏دوره حكومت نارا ـ هيان (بترتيب سالهاى 710 تا 784 و 794 تا 858( در ژاپن به الگوى قوانين چينِ دوره تانگ/ توء پرداخته شد، و ازاينرو تأثير ايرانِ ساسانى در فرهنگ قديم ژاپن كم نيست.

"بسيارى از راهبان كه دينِ بودا را به چين آوردند، و اين آئين از آن‏جا به ژاپن رسيد، ايرانى بودند. قومِ داى گِه شى Dہi ــ geshi (كه درمنابع چينى از آن ياد شده است) همان ايرانيانند. در آسياىِ ميانه نوشته‏هاىِ قديم بودائى به زبانِ تُخارا كه زبانِ قوم ايرانى است به دست‏آمده است. كاهنانِ چينى، و از آنميان هوءگِن سانزو Hآgen ــ sanzo و گِن جوءسانزو Genjآ ــ sanzo به سرزمين قومِ داى گِه شى(ايرانيان) رفتند. داروُما (دارما)، بانىِ فرقه و مكتبِ ذِن بودائى، ايرانى و از مردم جنوب ]غرب آسيا[ بود." (ص 128)

"آئين عمده‏اى را كه پس از تعاليم زرتشت در ايران ظهور كرد، دينِ مانى دانسته‏اند... كسانى مى‏گويند كه رسمِ "فوُتومانى(4)" در عصرخدايان (اساطيرى) در ژاپن، از اين آئين و نام برآمده است." (ص 176)

نظريه استاد ايموتو

"در سال 577 م. شاهِ كوُدارا kudہrہ (يكى از پادشاهيهاى سه گانه كُره كه با ژاپن ميانه دوستانه داشت) همراهِ راهبِ بودائى به نامِ كِه‏ايرون Keiron استادكارانى را، كه نامشان دانسته نيست، (براى ساختن تنديس بودا و بنا كردن معابد بودايى) به ژاپن فرستاد. همراه اينان‏استادكارانِ چهار فن به ژاپن آمدند، كه به قرينه زبانشناسانه نامهاشان و نيز اسامىِ ابزار كارشان كه در متونِ كهن ژاپنى آمده است مى‏توان‏شناخت كه ايرانى بوده‏اند. در ميان اين استادكاران، نامهاى دارا ميترا داد، شهمردمير، و چوبين قابل تشخيص است." (ص 9 ـ 11)

"ايرانيانى از غربِ چين به "كونان" آمدند، كه شايد همان استادكاران و دانندگانى بودند كه شاه اينجا درخواستِ فرستادنشان را كرده‏بود. آوا نوشت نام يكى از آنها (به خط چينى) مى‏رساند كه پزشكى حاذق بوده است. نيز، كسى كه از او به نام شيواتاتسوُتو ياد شده، ونيهون ـ شوكى در ذكر رويدادهاىِ سال 584 به او اشاره دارد، در منابع چينى اهل سرزمين داى توء Dہitآ يا نانريوء Nanryآ به شمارآمده است. گمان مى‏رود كه تاتسوُتو آوانويسى چينىِ نام "داروُدا"ىِ ايرانى است، و شايد كه نامِ پسرش، تاسوُنا، همان تاسوُناگ/ تراشگربه معنىِ تنديس ساز را مى‏رساند."

استاد ايموتو به قرينه‏هاى تاريخى و زبانشناسى فهرستى از نام ايرانيانى كه معبدِ آسوُكا را ساختند به دست داده، كه از آنميان است‏داراميترداد معمار، و چوبين و شهمرد ـ مير، سفالكار (ص 11 ـ 12).

نير، اين پژوهنده احتمال داده كه ايرانىِ نامورى كه در سال 20 سوُيكو Suiko )= 612 م.) از كوُدارا به ژاپن آمد، همان رستم ايرانى‏بوده است، يا از مردم روُس/ روشيگ كه با ساسانيان به سازش رسيده بودند. نيز كسى از غرب آسيا را كه در سال 3 سايمىِ Saimei )657م.) به آمامى اوشيما در ژاپن رسيد (و در نيهون شوكى، نخستين تاريخنامه ژاپن، از و ياد شده) "داراى"ى ايرانى از ناحيه كوش دانسته‏است (ص 12 ـ 13).

برداشتِ ماتسوُموتو

"به گمانِ فوُكائى (در كتابش با عنوانِ "شيشه‏هاى ايرانى") كارهاى نفيس شيشه تراش داده شده ساخته سده ششم ميلادى ]كه در ژاپن‏نگهدارى مى‏شود[ نمى‏تواند محصول ژاپن (دوره امپراتور انكان Aokan، كه در سالهاى 531 تا 535 بر تخت بود) يا كره، يا حتّى‏ چين‏باشد؛ زيرا كه نمى‏توان تصور كرد كه فنّ شيشه‏گرى در اينجا چنين تند برآمده و پيشرفت كرده بود. نيز، به گفته كارشناسان، فن آوران‏سرزمينهاى شرق دور هنوز شيشه را چندان قدر نمى‏شناختند و در ساختن آن همّت نمى‏نهادند. اين جامهاى شيشه از شرق باستان(باخترِ آسيا، و همان ايرانزمين) كه فن شيشه‏سازى در آنجا ترقى و توسعه يافته بود به شرق دور آورده شد، و سرانجام به ژاپن راه پيداكرد." (ص 170)

"از آمدنِ مردمى از تُخارا به ژاپن در سايمى كى Saimei ــ ki، تاريخنامه ملكه سيايمىِ (سى و هفتمين امپراتورِ ژاپن كه در سالهاى‏655 تا 661 بر تخت بود)، ياد شده است. اينان بايد ايرانيانِ ساكن آسياى مركزى (سُغديانه) بوده باشند. به نوشته شوكوُ نيهونگى(5)Shoku ـ Nihongi، ناكاتومى ـ نو ـ ناشيرو Nakatomi ـ no ـ Nashiro و ديگر اعضاىِ هيأت سفارتِ ژاپن به دربار تانك Tang چين(خاندانى كه در سالهاى 620 تا 907 حكومت داشت)، در بازگشتنشان سه چينى و يك ايرانى از شهر چوُان، پايتختِ تانگ، همراه خودبه ژاپن آوردند، و به اينان در ماه اوت سال هشتم دوره تمپيو Tempyo (برابر 736( نزد امپراتور بار داده شد. در ماه نوامبر اينسال به اين‏ايرانى و ديگر هم ميهنان او (كه در اينجا بودند) عنوان احترامى (كه نوع و پايه آن گفته نشده است) داده شد. اين ايرانيان مى‏بايست‏بازرگان بوده باشند. هر چند كه شرح ياد شده در اين سند تاريخى درباره ايرانيان بسيار كوتاه است، امّا مى‏رساند، كه ايرانيانى چند در سده‏هفتم ميلادى در ناحيه آسوُكا (كه كاخ پادشاهى در اينجا بود) مى‏زيستند. يكى از بهترين شاگردان و مريدانِ گانجين Ganjin (راهبِ بودايىِ‏چينى كه در سال 735 به ژاپن آمد) نيز گويا ايرانى‏اى از مردم بخارا بوده است." (ص 172 ـ 73)

"سنگ كارىِ بازمانده، از سده هفتم در بناهايى در شمالِ جزيره كيوُشوُ چنان ظريف و دقيق است كه كاغذ هم ميانِ درزِ قطعه سنگهاى‏بنا نمى‏رود. سازندگان اين ديواره‏هاى سنگى بايد از استادكاران كوُدارا كه به خدمت خاندان قدرتمند سوگا Soga در آمدند، بوده باشند.همين گونه سنگ كارى را مى‏توان در ديواره‏هاى جلوى پلگان و صفه ورودىِ تالارهاى تخت جمشيد ديد، و اين مى‏رساند كه فن سنگ‏كارىِ ديوارهاى بازمانده در ژاپن هم از باختر آسيا و از ايران آمده بود. به نوشته كتيبه داريوش كه در شوش يافته‏اند، سنگتراشانِ تخت‏جمشيد از آناتولىِ غربى و جاىِ ديگر آمده بودند." (ص 174 ـ 75)

"نقشه دو معبدِ بنا شده در ژاپن در اوايل دوره آسوُكا (سده هفتم ميلادى)، يكى شى تنوّجى Shitenno ـ ji و ديگرى آسوُكا Asuka،قرينه‏سازى دارد (اولى كاملاً و دومى تا حدّى). طراحانِ معبدِ آسوُكا كه از نقشه شى تنوّجى الگو نگرفتند، مى‏بايست از مردم سُغد بوده‏باشند؛ زيرا كه قرينه‏سازى مشخّصه بناهاى ساسانى بود." (ص 175)

"كوتاه اينكه بنا كردنِ معابد و ساختنِ تنديسِ بودا به شيوه تورى (6)Tori در دوره آسوُكا (سده هفتم) و بناهاىِ ديگر به دستِ كارگران‏بيگانه و با طرّاحى و به هَدايتِ سغديان بود، و ژاپنى‏ها فقط كارگرى و اجراىِ طرحِ اين استادكاران را داشتند." (ص 177)

كوُش نامه‏

شمارى از منابع و متونِ كهن فارسى نيز از آمدن شاهزادگان ايرانى به ژاپن ياد كرده است. در اين ميان، كوش‏نامه سروده حكيم‏ايرانشان بن ابى الخير در سالهاى 500 تا 504 ه. ق. توجه برانگيز است. كوُش نامه داستان منظومِ فرزندان و نوادگانِ جمشيد است، كه‏پس از چيره شدن ضحاك بر تخت كيانى و به بند افتادن جمشيد در الوند كوه، به دشتِ ارغون در چين پناه مى‏برند و پس از ساليانى به‏سفارش جمشيد به ماچين دوم (به احتمال، همان ژاپن) مى‏روند و فريدون يكى از نوادگانِ جمشيد به يارىِ پادشاه اينجا سرانجام تختِ‏نياگانى را از ضحاك باز مى‏ستانَد (بنگريد به كوش‏نامه، به كوشش استاد جلال متينى، تهران، 1377، و مقاله فريدون در سرزمين آفتاب،هم از استاد متينى، در: ايرانشناسى، سال دوم، ش 2 ـ تابستانِ 1369، ص 160 تا 177؛ و نيز مقاله اين نگارنده با عنوان "كوش‏نامه وژاپن" (در دستِ انتشار، به احتمال در دفترِ چهارم "پل فيروزه")

سندى در ميراثِ ادبىِ ژاپن‏

"شاهدختِ ساسانى"، در ديدار 3 ژوئن 2001، به ديدنِ دفترى از گزيده شعرهاى مانيوءشو (مجموعه كهن شعرىِ ژاپن) كه به فارسى‏در آورده‏ام شتابان پرسيد كه آيا قطعه 50 اين مجموعه را در دفتر فارسى گنجانده‏ام يا نه؛ و چون شنيد كه اين قطعه بلند در گزيده فارسى‏نيامده است، با شوقى دريغ‏آميز گفت كه اين سروده يكى از نياگان او، از شاهزادگان ايرانى است كه در ساختن كاخ فوُجيوارا Fujiwaraهمّت نهاده بود. در شرح نامِ جغرافيائى فوُجيوارا نوشته‏اند كه اينجا در ايالت ياماتو yamato و ولايتِ كاماتارى kamatariNakatomi ـ no ـ، بزرگ وزير، بود؛ و در اين مكان بود كه اين امتياز از سوى امپراتور تِنچى Tenchi (فرمانروا از 662 تا 671( به او داده شد كه نام‏فوُجيوارا را براى خود و اخلافش اختيار كند (سال 669(. سپس در دوره تاريخىِ آسوُكا ـ فوُجيوارا (سالهاى 673 تا 703( كاخ پادشاهى‏و پايتختِ ژاپن ـ به فرمان امپراتور تِمَوُ Temmu)673 تا 686( به آسوُكا، در ايالت كنونىِ نارا، برده شد و در اينجا كاخى ساختند.

متن كاملِ قطعه 50 مانيوءشوُ در زير مى‏آيد (تِروُئو سوُگا Teruo Suga مصحّح نسخه‏اى كه قطعه زير از آنجا آورده شده در شرح خودنوشته كه اين سروده يكى از كسانى است كه براى ساختنِ كاخ فوُجيوارا به بيگارى گرفته شده بود):

سراسر فراگير
همه برتر؛ ملكه
بر اوج، روشن مى‏درخشد.
شاهدختِ آفتاب‏
در اين سرزمين برهنه،
ولايتِ فوُجيوارا،
اينك كاخ خود را مى‏سازد.
تا كه از قصرِ بلندِ خود
بر همه اين سرزمين فرمان برانَد؛
تا كه همچون الهه آفتاب‏
از آن فراز، فرمانروايى كند ـ
چنين است خواست ملكه؛
پس اى آسمان و زمين‏
با هم به ياريَش برآييد؛
از آن سرزمينِ صخره‏اى‏
از ولايتِ آفومى Afumi
از اين دست تا آن دست،
از كوهِ تا ناكامى ياما(8)
سروهاى بلند بالا و راست را
بيفگنيد.
اى همه ديوانيان‏
و اى همه فرستادگان، كه شناور برگستره خزه گرفته اوُجى،(9)
درختان راست قامتِ جنگل را (مى‏رانيد).
در گرد آوردن تنه درختان،
همه مردم در كارند؛
كسانشان را ترك مى‏كنند،
و خود را فراموش.
همچون انبوهِ مرغانِ آبى‏
به قعر آب مى‏روند،
و تيرهاى دروازه را استوار مى‏كنند،
دروازده آشيانه خورشيد
تراشيد، از تنه درخت،
درختانى از ولايتِ ناشناخته گوسهِ؛(10)
و همه كشور به دعا مى‏خواهند
سعادتِ جاودانش را.
آنگاه سنگ پشت‏هاىِ خدا
كه نقشِ نوشته‏هايى غريب بر پشت دارند
پادشاه تازه را خوشامد مى‏گويند،
و در رودِ ايزوُمى(11)
سروهاى بلند شاداب را
كه به پائين رود روانند
به هم مى‏بندند، و از آنها
يكصد كلك شناور مى‏سازند
تا به آستانش پيشكش كنند.
ملكه بسان الهه‏اى‏
مردم را چنين در تكاپو مى‏بيند.

درباره اين قطعه مانيوءشوُ، در نيهون شوكى مى‏خوانيم كه در پائيز تقويم قمرى قديم ـ روز 1 ماه اوت، از سال هفتم دوره آكامى‏تورى Akamitor )693 م.) ـ ملكه به محوطه كاخش در فوُجيوارا رفت. در بهارِ قَمَرى، ژانويه، سال هشتم اين دوره )694 م.) او باز به‏اين كاخ رفت؛ و در زمستان، روز 6 دسامبر، او به اين كاخ نقل مكان كرد.

شهزادگانِ ادب‏شناسِ هنرور

خانم نيشى زاوا در نامه‏هايش مى‏گويد كه نياگانش يكهزار و چند صد سال پيش (به احتمال، در پى برافتادن ساسانيان در ميانه سده‏هفتم) به ژاپن آمده و در بنياد كردن امپراتورى ژاپن آنگونه كه در تاريخ مدوّن و مستند مى‏شناسيم، سهيم بوده‏اند؛ امّا مى‏افزايد كه ازنشانه‏هاى بازمانده در خاندانش مى‏تواند تاريخ خانواده و تبارِ خود را تا 3200 سال پيش از ميلاد، يا فزونتر از آن، دنبال كند. در اين ميان،نام كورش بزرگ را مى‏يابيم، كه انسانى والا و خردمند و نيز دانشور و صاحب فن در اوزان و مقادير بوده است.

نامِ چند چهره معروف ادب و سياست ژاپن در روزگار امپراتور تِمّوُ(12) در اسناد خانواده نيشى زاوا ياد شده است.

از شمارى ديگر از بزرگان سياست، ادب و هنر در طى اعصار نيز در شجره انساب خاندان نيشى‏زاوا نام آمده است، كه ازين ميان سِى‏شوناگون Shآnagon Sei و هوكوُساى Hokusai، دو چهره نامدار ادب و هنر ژاپن‏اند.

سِى شوناگون (متولد 965 م. در كيوتو) از درباريانِ امپراتور ايچيجو Ichijo و نَديمه ملكه ساداكو در پسين دهه سده دهم، ازبرجسته‏ترين نمايندگان ادب خاور دور است؛ اما از زندگيش چندان نمى‏دانيم. شهرت او براى اثر ماندگارش ماكوُرا ـ نو ـ سوءشى‏Makura no Sآshi ـ از نخستين نمونه‏هاى بازمانده يكى از محبوب‏ترين انواع ادبىِ نثر ژاپن موسوم به زوُيى هيتسوُ zuihitsu يايادداشتهاى پراكنده ـ است.

هوكوُساى )1760 ـ 1849 م.) از معروفترين صورتگرانِ هنرِ اوُكى يو ـ ئه Ukiyo ـ e(نقش‏پردازى با حك كردنِ طرح بر لوح‏چوبى)(13) است. "شاهدختِ ساسانى" والايى اين هنرمند را به اين مايه مى‏داند كه خون ايرانى در رگهايش بود.

منابع عمده اين نوشته:

Hall, John Whitney; From Prehistory to Modern Times, Tokyo, 1791.
Imoto, Eichi; Asukہ ـ derہ o Tsukutta Iran ـ Jin, in: kodہi Nihon to Iran, Gہkusei ـ sha, 1984, pp. 1 ـ 14. The kojiki: Records of Ancient Matters, Basil Hall Chamberlain (tr.), Tuttle, Tokyo, 1891.
The Manyo ـ shu; Teruo Suga (tr.), kanda Univ. of International Studies, Tokyo, 1991.
Matsumoto Seicho, Persepolis kara Asuka e, NHK, Tokyo, 9791.
Nihongi: Chronicles of Japan from the Earliest Times to A. D. 675, W. C. Aston (tr.), Tuttle, Tokyo, 1972.
Nishizawa, Hiroku; perushiyہ ـ no Sue, Kodansha, Tokyo, 9991.
Pabinot, E. Historical and Geographical Dictionary of Japan, Tuttle, Tokyo, 2791.
Sei Shآnagon, The Pillow Book of Sei Shآnagon, Ivan Morris (tr.), Penguin, 1791.
Slupski, Z. et la; Dictionary of Oriental Literature: East asia, Tuttle, Tokyo, 8791.

كازاما، آكيو، سفرنامه ايران آكيو كازاما، ترجمه هاشم رجب زاده، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، تهران، 1380.
هدايت (مخبرالسلطنه)، مهديقلى، سفرنامه تشرف به مكه معظمه از طريق چين، ژاپن و امريكا، چاپخانه مجلس، تهران، 1323.


 


پاورقى

1ـ تُخارا ناحيه‏اى در شرقِ بدخشان، در افغانستان كنونى، شناخته شده، و سراواستى شهرى باستانى در سرزمين هند بوده است (همان مأخذ،زيرنويس).
2ـ در زيرنويس همان صفحه افزوده شده است: "سلطنت ژاپن را در سلسله حاضر 2540 سال مى‏دانند. از غلبه اسكندر 2275 سال مى‏گذرد. اگر تاريخ‏صحيح باشد مطابقه نمى‏كند، لكن كلاه، آفتاب روىِ بيرق و طمغاى گل داودى كه در حواشىِ تختِ جمشيد همه جا هست شبهه مى‏آوَرَد. باز اللّه اعلم."
3ـ امروزه نشان سلطنتى ژاپن گل داوودىِ شانزده برگ است. اما نگارنده در نمايشگاهى كه بتازگى، تا 11 فوريه 2002، در بزرگداشت شوْتوكو تايشى،چهره نامورِ تاريخى ژاپن، در اوساكا برگزار بود، ديد كه سفالى با نقش گل داوودى كنده شده از عمارت قديم معبدِ شى تنّوءجى كه به نمايش گذاشته شده‏بود هشت گلبرگ داشت.
4ـ فوُتومانى، گونه‏اى راه پيشگوئى در ژاپن باستانِ با در آتش نهادن تيغه استخوانِ كتف گوزن نرى كه پيشتر خط و نشانهايى بر آن كشيده شده بود. به‏تناسب نما و نگاره تركيدن اين استخوان در آتش، خوب يا بد آمدنِ فال دانسته مى‏شد. (Papinot، ذيلِ Futomani).
5ـ اين دومين از "تاريخ‏هاى ششگانه" است (اولينِ آن نيهون شوكى) به نام ريكوُ ـ كوكوُشى Riku ــ kokushi. شوكو نيهونگى، در 40 مجلّد و حاوى‏رويدادهاى سالهاى 697 تا 791 (ذيلِ نيهون شوكى) به وسيله فوُجيوارا سوگى ناوا Fujiwara Suginawa، ايشيكاوا ناتارى Ishikawa Natari، سوگِهـ نو ـ سانه‏ميچى Sugeno Sanemichi و ديگران تدوين شد.
6ـ بخش‏هاى نقل شده از كتابِ ماتسوُموتو را خانم توشيمى ايتو به فارسى در آورده و سپاسگزارم ساخته‏است. ه. ر.
7ـ كاراتسوُ كارى ـ نو ـ تورى Karatsukari ــ no ــ Tori پيكره ساز بزرگ زمانه خود بود (سده‏هاى ششم و هفتم) كه تنديس‏هاى بودا را ساخت.تاريخ تولّد و مرگش دانسته نيست. او از نوادگان پيكره‏سازى بيگانه، كه در سال 522 م. به ژاپن آمد، بود.
8ـ كوهى در بلوكِ كوُريتا kurita از ايالتِ شيگا.
9ـ اين رود از درياچه بيوا Biwa سرچشمه مى‏گيرد، در ناحيه اوُجى در كيوتو روان مى‏شود، و به رودِ يوُدوْ مى‏ريزد.
10ـ در شهرِ گوسه Gose در ايالتِ نارا.
11ـ از ناحيه اوُدا Uda در ايالتِ نارا سرچشمه مى‏گيرد، و همان روداست كه در دنباله مسير خود كيتسوُ Kitsuو نابارى Nabari هم خوانده مى‏شود.
12ـ تاريخ از امپراتور تِمّوُ Temmu ـ tennآ (فرمانروا در سالهاى 673 تا 686) در جاى چهلمين امپراتور ژاپن ياد كرده است. ئو ـ آما O ـ ama يا آما ـنو ـ نوُناهارا ـ اوكى نومابيتو Ama no nunahara ـ oki no mabito، سومين پسرِ امپراتور جومِى، در هفتمين سال پادشاهىِ برادرش تِن چى‏Tenchi به جانشينى او نامزد شد. هنگامى كه اين پادشاه بيمار شد، سر تراشيد و در يوشينو ـ زان yoshino ـ zan (دِيرى در كوهِ يوشينو) گوشه گرفت.امّا همان كه اوءتومو ـ نو ـ اوء جى otomo no oji، پسرِ تن چى، با نام امپراتور كوءبوُن kآbun ـ tenno بر تخت نشست، اوء ـ آما لشكرى گرد آوردو بر او شوريد. اين جنگ، كه جيشين Jishin no ran خوانده شد، دير نكشيد؛ سپاهيانِ وفادار به پادشاهِ برنشسته شكست خوردند و كوءبوُن خود راگشت. آنگاه ئو ـ آما برنشست، و در چهارده سال پادشاهيش خود را فرمانروايى مدبّر نشان داد. او اصلاحاتى را كه در دوره تِى‏كوا Teikwa (سالهاى‏645 تا 649) آغاز شده بود، دنبال گرفت، از آئين بودا جانبدارى كرد، قواعدى براى آئين‏هاى دربارى نهاد، طرح و طرز لباس پوشيدن را معيّن ساخت،مقرراتى درباره نامهاى خانواده وضع كرد، حدود ولايات را معيّن و مشخص نمود، و تدابير اصلاحى ديگرى به اجرا در آورد.
13ـ از مجموعه‏ها و نمونه‏هاى معروفِ چاپ چوبىِ دوره اِدو Edo (سالهاى 1600 تا 1867) كه به يادگار مانده، سى و شش منظره كوهِ فوُجى ساخته‏كاتسوُشيگا هوكوُساى Katsushiga Hokusai است. نام او در اصل ناكاجيما تتسوُجيروُ Nakajima Tetsujiro بود، در ادو (توكيو) دنيا آمد، و پس ازشاگردىِ كاتسوُكاوا شوُنشوء katsukawa Shunshآ نام خود را به كاتسوُكاوا شوُنچوء Shunchآ تغيير داد، و سپس به كاتسوُشيگا هوكوُساى. او بيشتربه حك كردن نقش بر لوح چاپ چوبى پرداخت، و تصويرهاى بسيارى اثر هنر او مانده است. از معروفترين كارهايش طرح‏هاى شناگران (مانگوان‏mangwan)، يكصد منظره كوه فوجى، و 53 منزل توءكايدو (شاهراه سراسرى ژاپن) است. او با اينهمه كارهاى ارزنده، در نادارى و پريشانحالى زيست؛امّا رسيدگى و مهربانىِ دخترش روزگار پيرىِ وى را شيرين كرد. هوكوُ ساى را خارجى‏ها بيش از ژاپنيان قدر مى‏شناسند.