من فرزندی از خراسان و خوزستان در سال 1383 اعلام کردم که دو افسانه شیطانی پورپیرار یعنی :
1- نام خلیج فارس سندیت ندارد!!
2- ""زبان عقیم و بی مصرف فارسی ساخته یهودیان مغرض خراسان در قرن دوم هجری است.این زبان الکن و بی خاصیت حتی یک کلمه به زبان عربی صادر نکرده است"" را به تنهایی بی اعتبار خواهم کرد. اولویت اول من نام خلیج فارس بود و در همان سال 1383 به همت جوانان پور شور و مردم حقیقت جو در اینترنت با نام و یا بدون نام مقاله های مستند من و همفکران همچون
2- ""زبان عقیم و بی مصرف فارسی ساخته یهودیان مغرض خراسان در قرن دوم هجری است.این زبان الکن و بی خاصیت حتی یک کلمه به زبان عربی صادر نکرده است"" را به تنهایی بی اعتبار خواهم کرد. اولویت اول من نام خلیج فارس بود و در همان سال 1383 به همت جوانان پور شور و مردم حقیقت جو در اینترنت با نام و یا بدون نام مقاله های مستند من و همفکران همچون
گلوله برفی که از اوج قله دماوند سرازیر می شود غلطان و شتابان چنان بر سر این شیاطین کوبیده شد که نام خلیج فارس سند ندارد را برای همیشه فراموش کردند اما مانند موش کور بدرون لانه خزیدند تا ریشه های درختان مثمر دیگری را بجوند و درختان گردو و ... را خشک کنند.
اما در مورد زبان فارسی همت بیشتری می طلبد اولین مقاله های من مورد استقبال واقع شد و بازتابهای متعددی یافت جالب و غیر منتظره این بود که در روزنامه های افغانستان نیز بازتاب یافت چه بصورت چاپ مقاله چه بصورت گنجانده شده در مقالات اساتید بزرگ زبان فارسی: و از همه مهمتر بازتاب آن در وب سایتهای عربی بود که همه اینها دل گرمی به ادامه راه و سودمندی زحمات را مژده می دهد.
- اهمیت زبان فارسی در عصر دهکده جهانی،دکتر محمد عجم - همشهری، 22آبان 1385
[۴]-
- دکتر عجم تاثیر زبان فارسی بر زبان عربی و واژگان فارسی عربی شده
نااصر پورپیرار (نامهای دیگری همچون عبدالناصر بنی کنعان، ناصر بناکننده و ناریا هم به او نسبت داده شده.) متولد اهواز (1319) از اعضای اخراجی " حزب توده" ، موسس نشر "کارنگ" ،انتشارات "آلفا" و شریک انتشارات" نیل" است که
کتابنامه:
کتابنامه:
مجموعه تناقضات و شگردها و حقه بازی های و سفسطه های نوشتاری آشکاری است که در زندگی و آثار او با توجه به شرایط و منافع روز جامعه وجود دارد . زمانی چهره ی یک "مارکسیست" دو آتشه را به خود می گیرد و برای "بلوک شرق"( آنچنان که در پی می آید) جاسوسی می کند . در جای دیگر یک مصلح دینی است که به زعم طرفدارانش هدفی جز « بنای رفیع اندیشه های اسلامی » ندارد ! زمانی طرفدار تمدن بابلیون و زمانی طرفدار پان عربیسم صدام است. و می نویسد :
«...به گمان من صدام قهرمان مقاومت اسلامی در برابر صهیونیزم است و اگر کشته شود مانند اسیر در دست کافر شهید است»وی از مدافعین سلطنت بنی امیه و خاندان" یزید بن معاویه" در صدر اسلام است چنانکه می گوید ::«تشکیل حکومت اموی راهی بوده است که خردمندان عرب برای خروج از بن بست سیاسی موجود برگزیدند» و ضمن مقایسه ی عملکرد اهل بیت پیامبر، تسلسل امامان شیعه و" بنی امیه" آن را به همان میزان مشروع می شمارد: «آنچه را بني اميه به عنوان راه حلي براي پايان دادن به درهم ريختگي سياسي در مركز اسلام پيشنهاد دادند، همان شيوه وراثت در خلافت بود كه شيعه پس از مرگ پيامبر عرضه مي كند؛ با اين تفاوت كه تشيع وراثت را در خاندان پيامبر مي پسندد و بني اميه در خاندان خود » او معتقد است تمام تاریخ ساخته و پرداخته یهودیان است و هیچ کتاب تاریخی ارزش مند وجود ندارد همه انها افسانه است حتی سفر نامه سفرنامه نویسان یا دروغگو و شیاد و خودشیفته هستند یا یهودی .
بطور نمونه سفر نامه ابن بطوطه چیزی نیست جز افسانه سرایی های چند یهودی در مراکش.
بطور نمونه سفر نامه ابن بطوطه چیزی نیست جز افسانه سرایی های چند یهودی در مراکش.
او اساسا منکر وجود شخصیت های تاریخی مانند کوروش - داریوش - اسکندر- " سلمان فارسی " و .... است ! او معتقد است زبان فارسی را یهودیان فراری در خراسان درست کردند امپراتوری گورکانی در هند را منکر شده و خلاصه منکر وجود اقوام و ادیان و شخصیت های تاریخی است همه چیز توطئه یهود است حتی هلوکاست تنها چیزی که واقعیت دارد تمدن عرب است و قومیت عرب. « سلمان مظهر بزرگ ترين تعرض به ساحت پيامبر اسلام است » .
این در حالی است که در جلد نخست همان کتاب ضمن اشاره به آیه ی 101 سوره ی" نحل " می گوید:« قرآن، به كنايه، حتي سلمان را نسبت به آن زبان ناآشنا و ناتوان معرفي مي كند : مي گويند بشري اين ها را به تو مي آموزد. آن كس زبانگنگ عجم مي داند و اين قرآن با زبان فصيح عرب است » ؛
او مطالب زیادی را منتشر کرده که پر واضح است که بخش اصلی آنها را کسانی با اغراض قومی و مذهبی نوشته اند و با نام ایشان بدست نشر سپرده اند. علت همه تناقض گویی ها و نوشته های جنون آمیز متضاد ناشی از این است که نویسندگان متعددی در جمع آوری این مجموعه ها مطالبی را جمع کرده اند و بدون اینکه با یکدیگر ارتباط و چسبندگی داشته باشند آنها را بر هم سوار کرده است مجموعه ای از دروغ ، تهمت، افترا و ناسزاگویی به تاریخ و به تمدن و به اقوام. از همه مضحک تر اینکه نوشته های وی علیه تمدن پرشیا مورد استقبال یک عده افراد به ظاهر قوم گرای تورک واقع شد. و آن تورکان زوق زده در سالهای 1380-1385 این استاد قلابی را تا حد ابر فیلسوف جهان بالا بردند! اما آن تورکان پیش بینی ما را باور نداشتند که می گفتیم دیوانه نه دوست می شناسد نه دشمن. تا اینکه این فیلسوف قلابی شروع کرد به بیان آیات شیطانی و ناریانی خود در مورد : انکار قوم ترک و اینکه تورکها عامل و ابزار دست یهودیان بوده اند نه تمدنی داشته اند و نه زبانی . و هرچه بنام تورک وجود دارد ساخته و پرداخته یهودیان است.(نگاه کنید به انکارمغولان در هند)
وجود دوگانگی و تناقض در نوشته ها و آثار او البته عجیب نیست بلکه در جای جای آن به چشم می خورد چنانکه وی دو هزار سال از تاریخ ایران را(بعد از پوریم) جعل دانشگاههای آمریکا، انگلیس ، فرانسه و آلمان ( !!) خوانده و وجود سلسله هایی مانند" اشکانی" و" ساسانی" را انکار می کند با این وصف در جای دیگرمی گوید:« «توطئه مشترک یهود و کلیسا و زمینداران عرب حریص خراسان و 'بقایای ساسانیان' باعث فروپاشی بنی امیه شده است » [9]
که معلوم نیست بقایای سلسله ای که به زعم ایشان هرگز وجود نداشته چگونه موجبات فروپاشی" بنی امیه" را فراهم ساخته؟
که معلوم نیست بقایای سلسله ای که به زعم ایشان هرگز وجود نداشته چگونه موجبات فروپاشی" بنی امیه" را فراهم ساخته؟
"بناکننده" در مقام "ویراستار" و طی مطلبی دو صفحه ای( تحت لوای مقدمه ی ویراستار!) بر کتاب "از زبان داریوش" نوشته ی پروفسور "هاید ماری کخ " ،که بازخوانی لوحه های گلی مکشوفه از "تخت جمشید"است و در انتشارات خود به چاپ رسانده (!) چنین می نویسد:«به ایران بیاندیشیم، که سه هزاره است تا به همت فرزندان نخبه ی خویش به جهان سربلند ایستاده است […]کتاب حاضر گواهی می دهد که ایران از نخستین اعلام حضور خود در تاریخ تمدن بشری، پیوسته مبشر راستی بوده، برابری، آزادی و عدالت را ندا داده است. به راستی بر این فراز از این کتاب، […] نمی توان چیزی افزود که احساس غرور ایرانی بودن را در خواننده بیشتر دامن زند. […]که قدرت مدیریت و سازمان دهی بنیان یک امپراطوری و نیز روابط ملی، به کمک خرد جمعی چنان مستحکم شد، که هنوز ایرانیان به جهان با همان ویژگی های دیرین و نخستین خود، یعنی پندار و کردار و گفتارنیک شناخته می شوند […]»[10]
اما در جای دیگر مدعی می شود این لوحه ها فاقد قابلیت بازخوانی است و می گوید :«(این کتیبه ها) هیچ ربطی به هخامنشیان ندارد» [11] نیز همان امپراطوری را که پیشتر قدرت سازماندهی اش را ستوده و حاصل خرد جمعی دانسته جعل"یهود "می خواند(!) و اساسا منکر "موجودیت" آن می شود : «شما اصلا نمی توانید در تاریخ امپراطوری هخامنشیان معرفی کنید »[12] و همینطور «هرگز امپراطوری به نام هخامنشیان در منطقه ی ما (خاور میانه)شکل نگرفته» [13]
"نورالدین کیانوری " دبیر کل حزب "توده" ی ایران در بخشی از کتاب خاطرات خود اینگونه به شرح تماسهایش با "پورپیرار" می پردازد:
«ناصر بناکننده، که پورپیرار امضا می کرد، پس از اخراجش از حزب در سال 1358 به علت خوردن پول حزب و کلاهبرداری از شرکایش در انتشارات نیل و بالاکشیدن حق التألیف آقای محمود اعتمادزاده (به آذین)، با نام مستعار ناریا به انتشار جزوههایی علیه حزب و بدگویی به شخص من، که دستور اخراج او را داده بودم پرداخت. آشنایی من با بناکننده در آلمان صورت گرفت. او، حدود یک سال پیش از پیروزی انقلاب به برلین غربی آمد و به یاد ندارم به وسیله چه فردی تقاضای دیدار با ما را کرد. او در این دیدار ادعا کرد که با هوشنگ تیزابی همکاری داشته و وسایل چاپی را که هوشنگ با آن اولین جزوههای به سوی حزب را منتشر کرده در اختیار هوشنگ گذاشته است. خود او حروفچین چاپخانه بود و بعداً با شراکت دو نفر دیگر یک بنگاه انتشاراتی تأسیس کرده و با کلاهبرداری از همه ثروت قابل ملاحظهای اندوخته بود. او در این دیدار ادعا کرد که نقشهای برای ترور شاه دارد. او این نقشه را چنین شرح داد که خیال دارد زمینی در جاده نیاوران - که شاه معمولاً از آنجا با اتومبیل به کاخ ییلاقیاش میرود - خریداری کند و از آن زمین نقبی تا وسط خیابان حفر کند و در آنجا بمب نیرومندی کار بگذارد و هنگام عبور اتومبیل شاه از آن نقطه بمب را منفجر کند. او نظر مرا درباره این طرح خواست. اولین نتیجه گیری من درباره او این بود که یا دیوانه است و یا پرووکاتور. غیرعملی بودن این طرح را توضیح دادم و گفتم که به جای این نقشههای غیرعملی بهتر است که با امکاناتش به تکثیر نشریات حزب در ایران بپردازد. به این ترتیب اولین دیدار و آشنایی ما به پایان رسید.
پس از بازگشت به ایران و آغاز فعالیت حزب، بناکننده به دفتر حزب آمد و حاضر شد چاپ روزنامه مردم را در برابر پرداخت هزینه آن عهده دار شود. این کار به او محول شد. پس از چندی شعبه انتشارات حزب، که مسئول آن محمد پورهرمزان بود، به من گزارش داد که با تحقیق روشن شده که صورت هزینه چاپ روزنامه و کتب، که بناکننده ارائه میدهد، بسیار بیش از نرخ عادی است. به همین علت پورهرمزان خواست که از دادن انتشارات حزب به او خودداری کنم. من موافقت کردم. این تصمیم، بناکننده را سخت عصبانی کرد و من اطلاع یافتم که او به اتاق پورهرمزان - در دفتر حزب - رفته و به شکل توهین آمیزی با او صحبت می کند. من از اتاق خود در طبقه بالا به اتاق پورهرمزان در طبقه پایین رفتم و شاهد برخورد اوباشانه او شدم. بلافاصله مأمورین انتظامات حزب را خواستم و گفتم که او را از دفتر حزب بیرون کنند و دیگر راه ندهند. علیرغم این مسئله و علیرغم انتشار جزوات توسط او علیه حزب، آقای طبری به روابط «دوستانه» و «رفیقانه» خود با این فرد فاسد ادامه داد و با او مکاتباتی داشت که بعدا توسط بناکننده مورد سوءاستفاده قرار گرفت. ناصر بناکننده پس از مدتی به علت ارتباط با مأمورین سیاسی بلغارستان توسط جمهوری اسلامی دستگیر و به زندان اوین فرستاده شد. او در دادگاه انقلاب ادعا کرده بود که همیشه مخالف حزب بوده است! نمیدانم به چه مدت محکوم و کی آزاد شد»[14]
(با سپاس از دکتر "ترکی" برای تهیه ی مستندات ارزشمندشان ثبت در خردنامه ی "همشهری " شماره ی پنجم به سال 1385)
[1] نشر کارنگ، (بازدید شده در اکتبر 2008) +
[2] کیانوری ،نورالدین (1371) خاطرات نورالدین کیانوری ، تهران: انتشارات اطلاعات . ص 517
[3]
[8] پورپیرار ،ناصر (1380) پلی بر گذشته،بخش نخست ،تهران: نشر کارنگ . ص 74
[9] پورپیرار ،ناصر ؛ برآمدن اسلام ،بخش دوم ،تهران: نشر کارنگ . ص 269
[10] کخ ،هاید ماری (1376) از زبان داریوش ، تهران: نشر کارنگ . مقدمه ی ویراستار
[11] پورپیرار ،ناصر ؛ فیلم "تختگاه هیچکس"، دقیقه ی 14
[12]
پورپیرار ،ناصر ؛ فیلم "تختگاه هیچکس"، دقیقه ی 20
[14] کیانوری ،نورالدین (1371) خاطرات "نورالدین کیانوری" ، تهران: انتشارات اطلاعات . ص 516، 517، 528
No comments:
Post a Comment