عجم (Ajam-Ajaam- Hajam) در زبان فارسی و در بیشتر زبانهای آسیایی مانند زبان هندی، زبان اردو، زبان پشتو، زبان بلوچی، زبان ترکی، معنی ایرانی و زبان فارسی میدهد، اما در زبان عربی امروزه بیشتر به معنی غیر عرب بکار میرود.
واژه عجم درطول تاریخ کاربردها و معنی های متعددی داشتهاست در برههای از تاریخ به کسی که زبان عربی را متوجه نمیشد اعجمی میگفتند که این لقب در دوره موالی بیشتر به ایرانیان اطلاق میشد. برای اولین باردر دوره بنی امیه کاربرد تحقیر آمیز کلمه عجم برای مترادف پارسی و مجوس بیان شدهاست. اما امروزه کاربرد معنای تحقیر آمیز"زبان کند(الکن)" در ادبیات عرب جایگاهی ندارد. البته هنوز هم در بعضی از شهرهای خلیج فارس بعضی اعراب سنی تندرو و یا عدهای قوم گرایان، کلمه عجم را بویژه به شکل "اعجمی " برای تحقیر بر ضد شیعیان و ایرانیان بکار میبرند. کلمه عجم قبل از اینکه به این معنی بکار برود قرنها فقط برای ایرانیان و پارسیان بکار میرفت کما اینکه امروزه در خوزستان، اعراب هنوز هم به پارسی عجم میگویند و این عبارت نه تنها تحقیر آمیز نبود بلکه موجب افتخار هم بود بطوری که بعضی از عربها حتی در دوره جاهلی داستانهای شکوه کسرایان عجم و ملک جم را با افتخار نقل میکردند(نضربن حارث).[۱]
سپس عجم در یک برهه از تاریخ مترادف پارسیان بکار گرفته میشد. بعدها بدلیل قالبها و صرفی بودن زبان عربی جم و عجم به واژههای متعدد و در قالبهای فعلی نیز صرف شده است مانند معجم، تعجیم، عجمه اعجمی عجمان و غیره تبدیل شد.
- عجم در زبانهای مختلف بصورتهای گوناگون مانند هجم - هخم - هیم- ایم- حیم نیز تلفظ شدهاست. گمان میرود بین واژه هخامنش و کلمه عجم ارتباط وجود داشته باشد. زیرا کلمه جم و یم که ریشه اصلی عجم هستند در زبان لاتین بصورت خ Haxâm تلفظ میشود.شاید کلمه جمشیدیان در نگارش لاتین به هخامنشیان تبدیل شده باشد.زیرا در ادب کلاسیک فارسی جمشید - جم و عجمیان هست اماهخامنشیان یا اخامنید وجود ندارد. تلفظ مختلف کلماتی مانند یعقوب- جاکوب=خاکوپ= یاکوب = هاکوپ - جوان = یوان = هوان= خواوان و ... نیز می تواند این فرضیه را اثبات کند.در قدیمیترین متون فارسی، جمشیدیان، جم، عجمیان و عجمان به چشم میخورداماواژه هخامنشیان در ادبیات فارسی بعد از اسلام نیست. کما اینکه کلمات کوروش - خشایار - اردشیر و .... نیز در پارسی قدیم شکل دیگری داشتهاند بطوریکه کوروش برگشت یافته به فارسی است. گمان میروداصل آن کوروس یا خروش باشد و لفظ کوروش تلفظ عبری ان است.[۲]
ریشههای واژه عجم
جم +ال = الجم = اجم =عجم پیوند واژهای و تاریخی با جم شید و جم دارد.
جم نام کوچک جمشید پادشاه استوره ای ایران است که با شخصیت سلیمان یکی دانسته میشود. جمشید از دو واژه جم و شید تشکیل شدهاست. جم و یم از یک ریشهاست و بعدها به معنی دریا و باران و گروه هم بکار رفته است. شید یعنی درخشندگی همیشگی و هم معنی خور است که برای مبالغه در معنی با شید ترکیب میشود و خورشید خوانده میشود که تابناکی ابدی را برساند. جمشید بر روی هم مفهوم جم درخشان، دریای نور، خورشید تابان، دریای تابناک، فروغ جاودان را میرساند.اما از نظر اسطوره ای این نام با نام های متون مقدس ودایی" یم و یمی" ارتباط دارد.
ریشه یابی و اتمولوژی
لغت شناسان قدیم مانند فیروز آبادی در القاموس المحیط و ابن منصور در لسان العرب و فخر رازی و ابی الفتح موصلی معتقدند که کلمه عجم ریشه در ع-ج-م دارد و به معنای ناواضح و مبهم است و غیر عربی را گویند که عربی را بخوبی صحبت نمی کند. الزمخشری می نویسد که اعجمی یعنی ناروشن صحبت کردن ولی عجمی یعنی فرس یا ایرانی.
- اما زبانشناسان معاصر نظریه مکتب کلاسیک در زبان شناسی و ریشه شناسی را رد نموده و نظر جدیدی دارند و معتقدند عجم از ریشه"جم" و جمی است که بنوبه خود تلفظ پارسی از" یم"- " یما" و " یمی "است.sanskrit" Jama" or Yami.Jami: यमी) جمی یمی در سانسکریت اولین زن است و معادل حوا در ادیان ابراهیمی است.یم (جم) برادر اوست و معادل آدم در ادیان ابراهیمی است. در فرهنگ ژاپنی و چینی و در بودایی نیز یم و یما اساطیر مشابهی با استوره های هندی و ایرانی هستند.
یَمَه یما - یم Yama (سانسکریت: यम)، در هند یَمَراجه (यमराज) نیز نامیده میشود، در تبت: شینجِه (གཤིན་རྗེ།)، در چین: یانلووَنگ (閻羅王) و بطور سادهتر یان (閻)، در ژاپن: اِنمَه دای-اّو (閻魔大王)، ایزد مرگ، نخستین بار در وداها آمده است. شخصیت مشابه در اساطیر ایرانی آئینمزدیسنا ییمَه خشائیتَه است که در اوستا آمده است. و با جم و ییمه جمشید پیوند دارد.واژه ییمه و یما و یمی می تواند یک ریشه داشته باشد. "یمی"Yami [۱]همچنین اله رودیمونا یا جمنا است و با خدای هندو ها کریشنا نیز پیوند دارداز طرفی جم در داستانهای ایرانی اولین پادشاه جهان و فرمانروای همه موجودات از جن و انس است.
پاسخ به شبهه ها
بعضی اصرار دارند که عجم به معنی گنگ است و یک کلمه عربی است و با جم یک ریشه ندارد. زیرا اعراب دوره جاهلی که عجم و اعجمی بکار برده اند آشنایی با جم و پادشاهان ایرانی نداشته اند. در رد این گفته دلایل و توجیهات مفصلی بیان شده است.اولا عربها برای لال و گنک "صم بکم" بکار می برند و عجم هرگز به معنی کر و لال بکار نرفته اما معنی گنگ سه تعبیر دارد می گویند این مطلب گنگ است یعنی در آن ابهام وجود دارد.گنگ سخن گفتن همچنین به معنی دو پهلو گفتن و ناروشن گفتن است و نه به معنی کر ولال و به این معنی بکار نرفته است.عجم به معنی ناروشن و غیر فصیح بکار رفته و این معنی ثانویه ای بوده که بعدها بر آن بار شده است.[۲]
- یک مورد از بهترین گواه ها بر اینکه اعراب دوره صدر اسلام جم و شاهان ایرانی را بخوبی می شناخته اند داستان نضربن حارث است که داستانهای شاهان عجم را تعریف می کرد است و از او در کتب های مهم تاریخ اسلام نام برده شده است.گفتنی است که در صدر اسلام به ایرانیان عجمی می گفتند بعدهادو قرن بعد در ادبیات عربی عبارت فارس و فارسی به تقلید از اروپائیان رایج شد.
- مرحوم«دکتر جواد برومند سعید» زبان شناس معاصر و عضو هیات رئیسه گروه ادبیات ایرانی فرهنگستان ایران،
- - کتاب اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان نوشته دکتر محمد عجم در صفحه 22-44 در فصل نام های ایران پرشیا و مُلک جم و بلاد عجم، نظر دکتر برومند را با اسناد جدید تر تایید و ایرادات وارده بر آن را بدلایل متعدد رد نموده است و همسو با زبان شناسان معاصر که نظریه مکتب کلاسیک در زبانشناسی و ریشهشناسی را در بسیاری از موارد قابل نقد دانسته و نظرات جدیدی از جمله در مورد ریشه عجم دارند که بدلایل زیر عجم می تواند تغییر یافته و یا معرب شده از" جم" ، یم و اجم باشد.
- الف: کاربرد فراوان آن در کتب و اشعار شاعران دوره جاهلی در دو عبارت مُلُوک عجم و مُلکِ عجم و آل جَم قابل کندوکاو است و نشان می دهد این واژه ابتدا معنی ساده ای داشته و به جم مربوط بوده ولی معنیهای دیگری بعدها بر آن واژه بار شدهاست. در معرب سازی تغییرات مختلفی مانند حذف، اضافه و قلب حروف صورت می گیرد از جمله : [۲]
- - حرف "ا" در اجم. * در معربات اضافه شدن حرف بویژه" ا" بسیار رایج است مانند اصفهان معرب شده از سپاهان - اسکرجه از واژه سکرچه - اقلیم از کلیمت که (ا) به آن اضافه شده است. الف زاید یا اضافی در زبان عربی بویژه در معرب سازی مرسوم است که ممکن است از ال تعریف و یا بخاطر راحتی و زیبایی بیان اضافه شده باشد.
- - تبدیل "ا" به "ع": در معرب سازی و در زبان عربی بسیار رایج است مانند: واژه فارسی"یار" و "ایار که به عیار تبدیل و معرب شده یا اتر که به عطر - اسغلان که به عسقلان- ابکری و یا آبگری که به عبقری - اتیک که به عتیق - ایلام به اعیلام - اسکر به عسکر (از واژه لشگر) - ایشک به عشق - انکر و عنکر معرب شده از لنگر - عروس معرب شده از اروس اسطوره عشق و آرزو و اشتیاق ، واژه( تاب تاب همبازی) که در چرخش لهجه ای به تاب تاب عباسی قلب و یا معرب شدهاند . همچنین گفته شده که عقاب(نوعی شاهین) واژه معرب است اگر عقاب معرب باشد اصل آن اوغاب بوده است که به عقاب تبدیل و قلب شده است در خراسان به عقاب، اغاب و هغاب می گفته اند. از این نمونه ها بسیار فراوان است .
- - اضافه کردن حرف ع": در معربات سابقه دارد بهطور نمونه در معرب سازی پونه که شده است نعناع و دو تا ع اضافه شده است در لعاب که از لآب معرب شده و یا در عنکر و انکر که از لنگر معرب شده است.
- - "ال" تعریف نیز می تواند با حذف ل و یا حذف "ا" صورت گیرد و بیشتر با حذف لام صورت می گیرد چون طبق قاعده ال در حروف قمری بدون ل تلفظ می شود. که هر دو شکل آن باز هم در زبان عربی مرسوم است.
- . تبدیل شدن ل" به ع" در معربات : ایرادی که گرفته اند این است که ل" در آل جم (قوم جم) نمیتواند در انتقال شفاهی و لغوی به اجم تبدیل شوداما نمونه های بسیار زیادی از تبدیل ل به ع وجود دارد .بطور نمونه میتوان از تبدیل شدن ل در زبان عربی به ع به واژه لشگر و معرب شده آن عسکر و واژه عربی عنکر که از لنگر معرب شده است اشاره نمود اشاره نمود . [parssea.org/?p=6241].[۳]
- دیگر از گواهها بر اینکه اعراب دوره صدر اسلام جم و مُلُوک اجم (شاهان ایرانی) را به خوبی میشناختهاند شاعران سبعه هست که همگی در اشعار خود از اینگونه واژه ها همانند ملوک عجم بارها نام برده اند.از جمله آنها افراد معروفی همانند: عنترة بن شداد، زهیر بن ابی سلمی، لبید بن ربیعه عامری، عنترة بن شداد ، اعشی، نضربن حارث را می توان نام برد.
- گواه دیگر اعشی از شاعران طبقهٔ یکم دوران جاهلی که حضور وافر در بارگاههای ملوک عرب و ملوک عجم داشته، وی و دیگر شعرای دوره جاهلی و یا اوایل اسلام در اشعار خود بارها از ملوک عجم و ملک عجم و الاعاجم نام برده و در آن زمان عرب در جایگاهی نبوده است که قصد فخر فروشی و تحقیر ایرانیان بنماید بلکه در اشعار آن دوره تکریم وجود دارد. مانند شعر" او "عاتقا من اذرعات معتقا - مما تعتقه ملوک الاعجم. غدا یمر الاعاجم من یدی و ...
[۴] ، [۵] در مقاله" بررسی واژه اعجم در فصلنامه کرمان مرکز کرمان شناسی سال 1373 شماره 13 و 14 و در مقالات متعدد دیگر و در کتاب نوروزجمشید، استدلاهای خود برای ارتباط بین جم و اجم و عجم" را نوشته است او معتقد است واژه آل جم و اجم در ادبیات عربی و پارسی وجود داشته است.
(در طول تاریخ به بسیاری از واژگان معنی های مختلفی بار می شودو تلفظ های مختلقی نیز ممکن است پیدا کنند بویژه در انتقال شفاهی و یا کتبی از یک زبان به زبان و فرهنگ دیگر واژگان می توانند در معنی - در مفهوم - در تلفظ به دلایل متعددی تغییر کنند. یک علت این است که بعضی از زبانها واژگانی را ندارند(گچپژ در عربی) و یا بعضی آواها را بگونه دیگری تلفظ می کنند مثلا ش را س تلفظ می کنند.ه را خ و ... (نمونه Benjamin - بنیامین- بنخامین- بنهامین. یاسمین - جاسمین - خاسمین - جاشمین - یاکوپ- جاکوپ - خاکوپ - هاکوپ- یعقوب. خوان - جوان - حوان - یوان. خوبی- جوبی- هوبی- خوبا- جوبا- جوبلیشن- خلدون- کلدون- هالدون- یلدون ) جم نیز طبق این قاعده معنی ها و مفهوم های متعددی گرفته است می دانیم که اول اسامی جامدات و ضروریات ابداع شده و بعد صفت ها و اسم معنی بوجود آمده (بطور نمونه اول" سیب" و بعد صفت سیبا و زیبا درست شده است. هلو اسم میوه است ولی بعد برای صفت به معنی زیبا و شیرین هم بکار رفته است.عسل نام شهد است ولی امروزه معنی های متعددی بر آن بار شده. جان یعنی بدن ولی بعدها دها صفت و اسم مختلف از آن گرفته شده مانند جانم یعنی عزیزم و ...)نام یکی از مشهورترین پادشاهان یا پیامبران استوری ایران نیز با یم پیوند دارد. [۳] ] کلمه یم و جم به بعد ها به معنی گروه و دسته و به معنی( آب و رودخانه و یا دریا در زبان سامی) نیز باران شده است. ریشه سامی و یا آریایی /sanscrit این کلمه مورد بحث قرار گرفته ریگ ودا کهن ترین متن نوشته حدود 4000 سال قبل یم را آورده و عربی بعد و متاخر از سانسکریت است.درعربی کلمه با حروف (وای) شروع نمیشود پس یم نمیتواند عربی باشد. چون وزن آن هم عربی نیست.پس یم در زبان عربی نیز ریشه سانسکریت و فارسی دارد. طبق قاعده زبان عرب به اسم جم الزاماٌ ال اضافه میشود بصورت الجم. اما چون ج در «جم» اگرچه از حروف قمری است(ا ـ ب ـ ج ـ ح ـ خ ـ ع ـ غ ـ ف ـ ق ـ ك ـ م ـ هـ ـ وـ ي) اما به چند دلیل و از جمله اینکه اصل کلمه غیر عربی است و دو حرفی است در هنگام خواندن ال جم همان قاعده حروف شمسی انجام میشود و "ا" خوانده می شود تا اسم سه حرفی درست شود ولی حرف «ل» تلفظ نمیشود بدلیل عدم توازن و حرف علة"یـ . توجه کنید که در گرامر عربی استثناهای بسیار زیادی هست.ممکن است" ا" که به یم و میر و ... اضافه شده "ا" زاید باشد و ربطی به حرف تعریف "ال" نداشته باشد. مثلا در حرف تعریف ال در بسیاری از کلمات بویژه اسامی "ا" تلفظ نمی شود و این خلاف گرامر و قاعده رایج است. ماننداسامی افراد در : العیاشی و العربی که در زبان محاوره شمال آفریقا تلفظ می شوند لعیاشی و لعربی.همچنین در واژگانی مانند میر از فارسی میانه در زبان عربی به امیر تبدیل شده است یا "ارق" ملی که معرب شده از "رگ" ملی هست می بینید که" ا" به رق اضافه شده است."ا" در کتابت به ع تبدیل شده اما در تلفظ حتی امروزه همچنان عجم تلفظ اجم را دارد و عربها و همچنین ایرانیان " عجم" را بصورت حلقی تلفظ نمی کنند. آیا جم فارسی شده یم است یا یمی؟ از نظر لغوی هم جم و هم یم می توانند به جم تبدیل شودتفاوت تلفظ آنها برای مردم آن دوره شاید شبیه به هم بوده است. بنظر می رسدکه یمسانسکریت به معنی اولین مرد(آدم در مذهب هندو) به جم تغییر یافته است یم در زبان عرب و عبری معنی دریا و باران هم می دهد.که در این معنی به یمی (اولین زن ) و اله آب شباهت دارد.
جم که بود؟
جم که در اوستا، یم و در زبان پهلوی جمشید و جمشیر و جم و در زبانهای لاتین گاهی هجم و هخم نیز تلفظ شدهاست نامی است که بزرگان متعددی در تاریخ به آن نامیده شدهاند ولی جمشید باستان اولین پادشاه جهانیان محسوب میشود او بر همه فرمانروایان از جن و انس غلبه پیدا کرده و آنها را مطیع ساخته است بر اساس نوشتهها و داستانهای شفاهی و کتب خداینامهها و شاهنامه، اختراع لباس، نگارگری، کشف فلز، ساختن گرمابه، پزشکی و جشن نوروز را به او نسبت دادهاند صفات این پادشاه شباهت زیادی به نوح در قران دارد و بعضی وی را با سلیمان یکی دانستهاند. در اوستا آمدهاست در زمان جم شید ۳۰۰ سال مرگ و بیماری نبود اهورا مزدا از او خواست که پیامبرش در روی زمین باشد ولی او شهریاری را پذیرفت. در یکی از سالها سرما بشدت فزونی یافت او دژی بنام جم کرات (ورجمکرت) ساخت و حیوانات را در آن جای داد. در دوره او حیوانات فزونی یافتند. او جامی داشت که در آن تمام اسرار نهان را میدید. نگاه کردن به گوی شیشهای و اسرار گفتن از این دوره رایج شدهاست، ولی سرانجام او ادعای خدایی کرد و بجای شاه شاهان خود را خدای خدایان نامید و گمراه شد پس ضحاک بر او چیره شد و به تعبیر فردوسی: من من (منیت) و خود بزرگ بینی نمودو آفریدگار را نادیده گرفت.
منی کرد آن شاه یزدان شناس | ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس |
کلمه عجم به طور اساسی با نام جم (جم شید) پیوند دارد چه جمی که با ضحاک ( عربی شده اژیدهاک ) ثانی (ضحّاک، آستیاگ) مربوط میشده شخصی ازقوم مغان آذربایجان بوده که به قول کتسیاس و منابع اوستاییسپیتمه (یعنی دانای سفید و مقّدس)نامیده میشدهاست. کتسیاس نام سپیتمه را درفهرست نام حکمرانان ماداسپنداس (ارمغان کننده خوشبختی) آورده (در اوستا نیز بدین معنی لفظی اشاره شدهاست) و به وی به عنوان آخرین فرمانروای ماد حکومت سی وپنج سال قائل شده و نام دیگر او را آستی گاس (صاحب و وارث تخت) آوردهاست. میدانیم که وی زیردست آستیاگ پدر زن خویش بوده و همزمان با آستیاگ در آذربایجان واران و ارمنستان حکومت نمودهاست. از جانب دیگر میدانیم که این فرد در واقع همان پدر زرتشت سپیتمان است که در شهر رغه آذربایجان یعنی مراغه حکومت میکردهاست و در تواریخ اساطیری پارسیان تحت نامهای پارسی جم (همزاد) و هوم هامان (دانای نیک) و گودرز (دارای سرودهای با ارزش) معرفی گردیدهاست. دلیل این وجه تسمیهها جز مغ بودن شخص وی نبودهاست چه همانطوریکه گفتیم نام جم در اینجا همچنین مطابق با همان جمّ عربی و عاد عبری ومغ و گور پارسی به معنی انجمنی است.
در اوستا، فرگرد دوم وندیداد در مورد این جم گفته شده که وی ورجمکرت (یعنی قلعهً جمشید) را ساخت و جای آن در کنار رود دائیتی (موردی چای شهرستان مراغه) ذکر شدهاست که اکنون ویرانههای این دژ کوهستانی در آنجا قلعه قیزلار (یعنی دژجنگجویان) نامیده میشود و در حدود ۱۴ کیلومتری جنوب مراغه در کنار روستای لیلی داغی واقع شدهاست. در همین فرگرد دوم وندیداد در مورد آن آمده که زمان توفان بزرگ کولاک (در واقع تهاجم قبایل سکایی و سئوروماتی شمال دریای سیاه و قفقاز) جمشید (یعنی خورشید تابان، دریای تابناک، جم درخشان) با کسان خود در آن پناه گرفته بودند و این همان توفانی است که در قرآن تحت عنوان توفان قهر خدا برای قوم عاد (مغان، انجمنیها) یاد شدهاست. میدانیم که رهبر ملکوتی قوم عاد در قرآن هود (هودا، یعنی دانای نیک) معرفی شدهاست که بی تردید منظوراز وی همان سپیتمه (دانای سفید و مقدّس) پدر سپیتاک (زرتشت) است که کتسیاس در موردش میگوید وی که داماد آستیاگ بود به دست کورش به قتل رسید چون او وارث تاج و تخت به شمار میرفت و رسماٌ به عنوان جانشین وی برگزیده شده بود. این خبر درست به نظر میرسد چون در یشتهای اوستا نیر به تصریح گفته شده که سپیتوره (برهً سفید) به همدستی اژی دهاک (ضحّاک) جم (جمشید) را کشت؛ چه نام سپیتوره (بره سفید) به وضوح نشانگر همانکوروش (یعنی قوچ، و اگر اصل آنرا کوره وش بدانیم «بسان نره اسب» معنی میدهد.) به هر حال بنا به روایت کتسیاس، کورش دو پسران سپیتمه با اسامی سپیتاک (که هرتسفلد پارسی شناس معروف آلمانی به درستی وی را مطابق با همان زرتشت سپیتمان دانسته) و مگابرن را به حکومت نواحی بلخ و گرگان انتخاب نمود و با مادر ایشان یعنی آمیتیدا (دانای خانه، دختر آستیاگ) ازدواج کرد. یعنی این دو برادر (سپیتاک و برادر بزرگش مگابرن) در عمل تبدیل به پسر خواندههای کورش گردیدند و از همینجاست که از ترکیب ایندو با کمبوجیه سوم پسر تنی کورش سوم داستان اساطیری سه پسر فریدون (کورش) در شاهنامه پدید آمدهاست. که درآن سلم (مگابرن) و تور (کمبوجیه) قاتل ایرج (گئوماته زرتشت، سپیتاک بردیه) به شمار آمدهاند. این براساس شایعهای دروغین بوده چه قاتل اصلی گئوماته زرتشت (بردیه) همان داریوش (دقیانوسیعنی کشندهً شاه جوان و جاودانه) وشش تن همراهان وی بودهاند که در قرآن از آنها به عنوان اصحاب کهف نام برده شدهاست.
چنانکه از نوشتههای هرودوت و کتسیاس بر میآید بعد از مرگ کورش، سپیتاک (زرتشت، زریادر) یا همان تنائوکسار (بردیه، یعنی بزرگ تن) از بلخ به پارس خوانده شد و در آنجا تحت القاب گئوماتای مغ (مغ دانای سرودهای دینی) و پاتی زیت (حافظ سرودهای دینی) به هنگام لشکرکشی کمبوجیه به مصر به نیابت سلطنت وی بر گزیده شد و چون بعد از گذشت سه سال و اندی شایعهً مرگ کمبوجیه در مصر به وی رسید حکومت خود را همراه با برنامه اصلاحات عمیق اجتماعی خویش رسمی اعلام نمود تا اینکه توسط داریوش (دقیانوس روایات اسلامی) و شش تن همدستانش، وی به همراه موبدان نزدیکش ترور گردیدند که این واقعه در تورات و قرآن به عنوان قهرخدا بر قوم هامان (زرتشت) و قوم ثمود (معدومین) بازگویی شدهاست. به گفتهً هرودوت این مغ اصلاحات اجتماعی بینظیری نموده بود چنانکه در قتل وی مردم آسیا به جز پارسیان به سوگ و ماتم نشستند.
در مورد ریشهً پارسی نام جم (یمه) گفتنی است که آن در پیش آریائیان هندوپارسی از عهد سپیتمه (داماد آستیاگ و ولیعهد وی) قدیمیتر بوده و درزبان ایشان به معانی همزاد و جام (سمبل خورشید) بودهاست و بدین معانی نام ایزد میرای خورشید وایزد خاندان شاهی و ایزد جهان زیرین به شمار میرفتهاست. وی درپیش آریائیان کاسی (اسلاف لران) ایمیریا (سرور دانا یا دانای مرگ و میر) نامیده میشد و نام مزدوجش که الهه سرسبزی بوده میریزیر (الهه جهان زیرین) قید شدهاست.
پیداست که این جم با جمّ سامیها که لقبی بر سپیتمه و قوم وی یعنی مغان بوده درهم آمیختهاست: چون در شاهنشاهی پارسیان پیش از اسلام سامی زبانان درصد بالایی را تشکیل میدادهاند و فرهنگ و اساطیر کهن پارسی را میشناخته و در مورد آنها بحث و فحص میکردهاند بطوریکه آنها کوروش را با نام ذو القرنین میشناختند و در این مورد از پیامبر سوال میکردند که چندین آیه در مورد ذوالقرنین وجود دارد. لذا چنانکه اشاره شد برای نامهای مغ (مجوس) و گور گبر مترادف سامی عربی آن یعنی جمّ را با اضافه کردن حرف تعریف الف و لام شمسی خود به صورت الجّم ساخته و از تلخیص آن در افواه عامه نام عجم را برای پارسیان (در اصل برای روحانیون مغ ایشان) پدید آوردهاند.
چنانکه گفته شد این جمّ از سوی دیگر با هوم عابد (سپیتمه مغ) پدرهامان (سپیتاک/زرتشت/بردیه) مطابق میشدهاست: در تورات کتاب استر نام زرتشت و پدرش به ترتیبهامان (نیکومنش) و همداتای (همزاد، جم) ذکر شدهاند و نام قبیلهً ایشان اجاجی (دوردست و بالایی) قید شده که بی تردید منظور سرمتهای آنتایی (اسلاف بوسنیها) میباشند چه نامهای آنتا و بوسنی نیز به معنی کناری و دوردست هستند.
پس خود پارسیان نیز این نام تاریخی را تنها از سامی زبانان بین النهرین نیاموخته و سپیتمه/جم واقعاٌ همزادی داشتهاست که مطابق وداها و اوستا همزاد وی دختری بوده که جمی نامیده میشدهاست. به هر حال پارسیان نام جم را در رابطه با اژیدهاک (آستیاگ) به جای سپیتمه (هوم) بکار بردهاند. لذا این جمّ در اوستا به سبب همشکلی آن با جم کهن اساطیری آریائیان یعنی خدای میرای خورشید و ایزد خاندان شاهی- که علی القاعده تحت اشکال یمه، ایمرو و ییمیر از هند تا اسکاندیناوی شناخته شده بوده- یکی گرفته شدهاست.
چنانکه گفته شد کتسیاس میگوید سپیتمه (جم، هوم) به طور رسمی به عنوان جانشین آستیاگ (اژیدهاک مادی، ضحاک) درنظر گرفته شده بود چون وی داماد آستیاگ و شوهر دختر وی، آمیتیدا (ماندانا، دانای خانه وآشیانه)بود؛ ولی در اساطیر شاهنامه به اشتباهی که ظاهراٌ منشاً آن تقارن حکومت ایشان بعلاوه تقیه و سازشگری و دروغ مصلحت آمیزگویی مغان درباری بوده، اژی دهاک جانشین جمشید وانمود شده نه برعکس. پس جمشید یعنی همان یمه خشئتهً اوستا (لفظاٌ یعنی جم درخشان و زیبا) نه همان جمشید جم اساطیری است که به عنوان خدای خاندان شاهی و خدای میرای خورشید و خدای جهان زیرین شناخته میشده، بلکه همان سپیتمه/ اسپنداس/ هوم تاریخی است که در اوستا ملقب به هوم سرور و دارندهً چشمان زرین است.
میدانیم که نام اوستایی قبیله اصلی وی یعنی سئیریمه (سلم، سئورومات، یعنی اسلاف صربوکرواتها) نیز به معنی سرور بزرگ است. ظاهراٌ تناقضی بین مغ بودن و انتساب زرتشت به دوراسروها یعنی صربهای دوردست (بوسنیها) موجود است ولی این مغهای شهر رغه آذربایجان (مراغه) میتوانستند از اختلاط با قوم سئورومات پدید آمده باشند چه بنا به شواهد تاریخی و باستانشناسی مغان حتی در میان قبایل سئورومات (قوم سلم) واسکیتان (سکاها) نیز مقام روحانیت را به خود اختصاص داده بودند.
افزون براین کلمه مغ در زبان آریائیها با نامهای صرب (سرب یا سرو به لغت ودایی یعنی همه کس و انجمنی) و کروات (هئوروات، به اوستایی به همان معنی همه کس و انجمنی) مترادف میباشد. به طوری که اشاره شد این تنها منابع یونانی و ارمنی نیستند که نام ملکه سمورامت (در اصل سئورومات، یعنی مادر سالار) را با زرتشت به عنوان فرمانروای آذربایجان و اران یا بلخ پیوند میدهند بلکه همانطوریکه اشاره شد در کتب پهلوی نیز نام نیای دیرین زرتشت، دوراسرو یعنی صرب دوردست (=بوسنی) به شمار آمدهاست.
در این باب خصوصیات نژادی زرتشت و پدرش سپیتمه یعنی بور و روشن و اندام درشت ایشان نیز مزید بر علت است. در خصوص مکان فرمانروایی اولیه زرتشت گفتنی است مطابق خود اوستا و نوشته گزنفون و همچنین خارس میتیلنی رئیس تشریفات دربار اسکندر در پارس تنائوکسار/بردیه یا همان زریادر/زرتشت ابتدا در همان حوالی رود ارس یعنی در آذربایجان و اران و ارمنستان حکمرانی داشتهاست. جمشید (موبد درخشان، جام شاه درخشان) متصّف به هئورمه (یعنی دارای رمههای خوب) است که از اینها چنین معلوم میگردد که زوج خدایان اوستایی و ودایی درواسپ (لرواسپها، اشوینها وناستیاهای وداها) نیز در اصل ایزدان خورشید، چمنزارها، گلهها وچشمه ساران بودهاند و همان ایزدانی هستند که در کتیبههای میتانیها تحت نام زوج خدایان میثره (مهر دارای چراگاههای فراخ) و ناشتیا (الهه آبهای جاری، ناهید) معرفی گشتهاند پس بی جهت نیست این دو ایزد و الهه همزاد (=جم وجمی) درمقام داشتن اسبهای تیزرو با هم مشترک بودهاند. درنقش برجسته کورانگون فارس که مربوط به ۲۰۰۰ سال پیش ازمیلاد است رب النوعی روی تخت عجیبی از مار چنبره زده نشستهاست و از تاج او وهمچنین تاج الهه پشت سرش دو شاخ بیرون آمده ودر دستش جامی است که پنداری آب زندگی در آن است و به سوی پرستندگان جاری است. این نقوش بر جسته از جهات بسیاری یادآور اسطوره جم و خواهرش جمی و جام شراب درخشان منسوب بدیشان میباشد.
بنابر این در ادبیات پارسی اسم جم و کلمه جم و جمشید و جمی در موارد مختلفی کاربرد داشتهاست و چندین شخصیت اساطیری پارسی با نام جم و جمشید شناخته میشدهاست و این کلمه ریشه پارسی دارد و نه عربی.
قدیمیترین نامی که عربها برای پارس بکار بردهاند کشور(ملک) جم است که عربهای دوره جاهلییت آن را معرب نموده، اجم و عجم گفتند و کلمات عجمه عجمو اعجمی و الاعاجم را از آن ساختند. سپس در دورههای بعدی عجم و اعجمی را در معنیهای مختلف بکار بردند. ابتدا این کلمه را اختصاصا برای پارسیان و مترادف با فارسی بکار میبردند. در سدههای بعد از اسلام این کلمه کاربرد بیشتری پیدا کرد و گاهی به خود اعراب نیز عجمی میگویند مثلاً به شیعیان بحرین و عمان (عربی شده هومان، هامان) عجمی میگویند. یا عراقیها به مردم پارسی خوزستان عجم میگفتند. در یک دوره به زرتشتیان و یا به مجوس عجم میگفتند. در بعضی موارد به مردم خراسان عجم گفتهاند بطور بسیار معدودی به آذریها نیز ترکان عجم گفتهاند.
امروزه کلمه عجم بیشتر به معنی غیر عرب بکار میرود. البته هنوز هم اندکی از اعراب برای تحقیر فارسها آن را به جای فارس بکار میبرند و منظور تحقیر آمیزی دارند همانطور که پارسیان کلمه تازی را به جای عرب بدوی و به منظور تحقیر بکار میبرند.
عجم در قرآن
- مقالهٔ اصلی: عجم در قرآن
واژهٔ «عجم» در بخشهای متفاوتی از قرآن نیز به کار رفتهاست که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد :
- سوره ۱۶ آیه ۱۰۳
- در سوره فصلت (۴۱) آیه ۴۴
- سوره الشعر (۲۶) آیههای ۱۹۸
- سوره الشوری(۴۲) آیه ۷
- سوره الشعر(۲۶) آیههای ۱۹۸ و ۱۹۹
- ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ﴾«16:103»
- ﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِيًّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آيَاتُهُ أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاءٌ وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُولَئِكَ يُنَادَوْنَ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾«41:44»
- ﴿وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ‹198›فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ مَا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ‹199›﴾«26:198—199»
- در کتابهای اهل سنت:
- پیامبر خواست برای ایرانیان نامه بنویسد به ایشان گفتند ایرانیان نامه بدون مهر را قبول نمی کنند پس مهر خاتم از نقره ساختند.أن نبي الله صلى الله عليه وسلم كان أراد أن يكتب إلى العجم. فقيل له إن العجم لا يقبلون إلا كتابا عليه خاتم . فاصطنع خاتماً من فضة، قال كأني أنظر إلى بياضه في يده. صحيح مسلم - 2092
- يوشك أهل العراق ألا يجبى إليهم قفيز ولا درهم. قلنا من أين ذاك ؟ قال من قبل العجم. يمنعون ذاك. ثم قال يوشك أهل الشام أن لا يجبى إليهم دينار ولا مدي . قلنا : من أين ذاك ؟ قال من قبل الروم. ثم أسكت هنية. ثم قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم " يكون في آخر أمتي خليفة يحثي المال حثيا. لا يعده عددا ". صحيح مسلم - 2913
قال رجل يا رسول الله هل للإسلام من منتهى قال أيما أهل بيت وقال في موضع آخر قال نعم أيما أهل بيت من العرب أو العجم أراد الله بهم خيراً أدخل عليهم الإسلام قال ثم قال ثم تقع الفتن كأنها الطل يعودون فيها أساود صباء يضرب بعضكم رقاب بعض. الدارقطني - الإلزامات والتتبع - 95
عجم در حدیثها و روایتهای اسلامی
- عجم در کتابهای مقدس و در سخنان بزرگان دینی
واژه (عجم) را در تفسیرها، روایتها و حدیثها، بیشتر به (غیر عرب) معنی میکنند، ولی پارهای از روایات بطور روشن نشان میدهد که (عجم) تمام غیر عرب را در بر نمیگیرد.بلکه عجم، تنها به گروه خاصّی از غیر عربها و آنهم ایرانیان و بخصوص فارسها گفته میشدهاست.در کتب سفر نامهها یا اسفار مذهبی نیز عبارتهایی مانند این زیاد است: مردمان آن ناحیه از ترک، خزر، ارمن، رومی، عرب و یهودی و عجم هستند. همچنین روایات متعددی گویای آن است از جمله :
پیامبر اکرم(ص) : (یا ابا الحمراء! انطلق فادع لی مائة من العرب وخمسین رجلاً من العجم وثلاثین رجلاً من القبط وعشرین رجلاً من الحبشة… ثمّ قال(ص): یا معشر العرب والعجم والقبط والحبشة…)۱ برای من 100نفر عرب و همچنین 50 نفر عجم (ایرانی) و 30 نفر مصری و 20 نفر از حبشه (سومالی و اتیوپی) دعوت کن. امام صادق(ع) : (یا هشام! النبط لیس من العرب ولامن العجم.) ای هشام! نبطیها نه از عرب هستند و نه از عجم.
- امام علی(ع) :
(یسیر المهدی حتّی ینزل بیت المقدّس وتنقل الیه الخزائن وتدخل العرب والعجم واهل الحرب والروم وغیرهم فی طاعته.)حضرت مهدی(ع) حرکت میکند، تا در بیت المقدس منزل میکند و خزینهها به سوی او سرازیر میشوند و عرب و عجم و جنگاوران و اهل روم و غیر آنها، سر بر فرمان او مینهند.
هنگامی که پیامبر اسلام(ص) خودرا به عدّهای از یهودیان, (رسول ربّ العالمین) معرّفی فرمود، آنان پرسیدند: (الی من؟ الی العرب ام الی العجم ام الینا؟) به سوی چه کسی فرستاده شده ای؟ به سوی عرب یا عجم یا ما؟
عجم کدام گروه غیر عرب هستند؟ روایات گذشته نشان داده که به همه غیر عربها (عجم) گفته نمیشدهاست. پس از جست وجو، احادیثی یافته شدند که نشان میدهد آن گروه، ایرانیانند و به روایتی بر نخوردیم که به جز ایرانیان (عجم) اطلاق گردد: حدیث از بحار الانوار:
- (انّما سمّت العجم شهورها بآبان ماه و آذرماه و غیرهما….)
بدرستیکه عجمها ماههای خود را اینگونه نام گذاری کرده اند" آبان ماه و آذر ماه و ...
روشن است که فقط در بین ایرانیان، ماهها، آبان و آذر، و… نامیده میشدهاست و نه در بین همه غیر عربها.
معلّی بن خنیس میگوید: امام صادق(ع) به من فرمود: آیا با نوروز آشنایی داری؟ عرض کردم: فدایت گردم، این روز، روزی است که عجم آن را بزرگ میشمارد و در این روز به یکدیگر هدیه میدهند. در پایان روایت بالا امام صادق(ع): هیچ نوروزی فرا نمیرسد، مگر این که در انتظار فرج هستیم؛ زیرا این روز، از روزهای ما و شیعیان ماست که عجم آن را حفظ کرده، ولی شما آن را از بین بردید. در اینجا نیز روشن است که در آن زمان تنها ایرانیان نوروز را بزرگ میشماردند و آن را حفظ کردهاند. در جنگ احزاب، هنگامی که پیامبر با مهاجران و انصار رایزنی فرمود، سلمان گفت: هرگاه برای عجم، چنین مشکلاتی پیش آید، پیرامون شهرهای خود را خندق میکنند و از یک سوی میجنگند.
وقتی سلمان فارسی میگوید: عجم چنین میکنند، مراد او و نمونههای مشابه آن فقط ایرانیان است.بویژه که خود سلمان از منطقهای در اصفهان موسوم به جم(جیم = جی) بودهاست و او رادر بسیاری از منابع سلمان عجمی مینامیدند.اما در زمان صدام حسین نام این شخصیت اسلامی و تاریخی را مانند نام خلیج فارس تغییر دادند و به او لقب سلمان پاک دادند. امیرالمؤمنین(ع) :
و امّا در مورد فراوانی عجم و ترسیدن از جمعیت ایشان که سخن گفتی، باید بگویم: ما در زمان رسول خدا(ص) با تکیه به فراوانی نیرو نمیجنگیدیم…. روایت: هرکس در سرزمین عجم ها، بنایی بسازد و به نوروز و عید مهرگان عمل کند از عجمها به شمار میآید.( در اینجا بهنظر میرسد منظور از" عجم"، مجوس باشد
پیامبر اسلام(ص): بر شما بشارت باد ای فرزندان بنی فرّوخ! اگر ایمان به ستاره ثریا آویزان باشد، عرب به آن دست نمییابد، امّا عجم، به آن خواهد رسید.
با توجه به این که واژه (فرّخ) فارسی و به معنای فرخنده( پرخنده)است واین که مضمون این حدیث، بارها از جانب پیامبر(ص) درباره ایرانیان گفته شده، میتوان گفت: مراد از (بنی فرّوخ) ایرانیان هستند. ۱ . شیخ صدوق مینگارد: عبدالمطلب، ده نام داشت که عرب و قیصرها( کی سر = تاجدار) و پادشاهان عجم و پادشاهان حبشه… به آن نامها، او را میشناختند.
۲ . مجلسی در بحار جلد ۲۰ صفحه ۳۷۷ عنوان یکی از بابها را این گونه نگاشتهاست: (باب ۲۱ مراسلاته(ص) الی ملوک العجم والروم وغیرهم.) در بحار جلد ۴۸ صفحه ۳۰۵ قسمتی از کلام امیرالمؤمنین(ع) درباره قیام حضرت مهدی (ع) آورده شدهاست: ... [۴]
- نتیجه: از کاربردهای گوناگون واژه (عجم) چنین بر میآید که در روایات هر جا واژه (عجم) بدون قرینهای به کار رفته باشد، نمیتوان عجم را تمام غیرعرب دانست، بلکه ذهن به ایرانیان انصراف پیدا میکند. چنانچه در مجمع البحرین (عجم) به (فُرْس)فارسی معنی شدهاست. از آنچه گفتیم، روشن میشود که (عجم) در روایات زیر نیز نشان در ایرانیان دارد:
امام باقر: (اصحاب القائم ثلاثماة وثلاثة عشر رجلاً اولاد العجم.) اصحاب حضرت قائم(ع) ۳۱۳ تن ایرانی هستند.
امام علی: (کأنّی بالعجم فساطیطهم فی مسجد الکوفة یعلّمون النّاس القرآن کما انزل.) گویا خیمههای ایرانیان را در مسجد کوفه میبینم که قرآن را همان گونه که نازل شده یاد میدهند.
امام صادق: (لو انزل القرآن علی العجم ما آمنت به العرب وقد نزل علی العرب فآمنت به العجم فهذه فضیلة العجم.) اگر قرآن به ایرانیان نازل میشد، عرب به آن ایمان نمیآورد، ولی بر عرب نازل شد و ایرانیان به آن ایمان آوردند. این فضیلتی است برای ایرانیان.
پیامبر اکرم(ص): (معاشر قریش! تضربون العجم علی الاسلام هذا واللّه لیضربنّکم علیه عوداً.) ای گروه قریش! شما، ایرانیان را به خاطر اسلام با شمشیر میزنید. به خدا سوگند، آنان در آینده شما را برای بازگرداندن به اسلام با شمشیر میزنند.
عجم در ادب پارسی
در ادبیات فارسی شاعرهای بسیاری از واژه عجم به معنی مردم ایران یا فارس و غیر عربها استفاده کردهاند.
تعدادی از اشعار در وصف جم از شعرای قدیم
بست عرب دست عجم را به پشت
همش رای و هم دانش وهم نسب - چراغ عجم آفتاب عرب
سپه را به بستور فرخنده داد -عجم را چنین بود آیین و داد.
زابلیس و دیوان چو بر بست راه - بیامد به شادی از آن جایگاه
که بر روز خرداد جمشید جم- دل اهرمن کرد پر زغم
مران روز را نام نوروز کرد - یکی جشن بس به دل افروز کرد
- ملک عجم چو طعمه ترکان اعجمی است.
- عاقل کجا بساط تمنا برافکند؟!
- چون دید که در سخن تمامم- حسان عجم نهاد نامم
- گفتمش چو دیوانه بسی گفتی و اکنون پاسخ شنو ای بوده چو دیوان بیابان
- عیب ار چه کنی اهل گرانمایه عجم را
چه بوید شما خود گلهٔگر شتربان
- نوروز بزرگ آمد آرایش عالم
میراث به نزدیک ملوک عجم از جم
روز نوروز است امروز و سر سال عجم
بزم نو ساز و طرب کن زنو و سیکی خور
باد میمون و مبارک صد هزاران جشن جم
بر خداوندی که چون جم بنده دارد صد هزار
ای عجم را به جاه تو نازش
باد فرخنده بر تو جشن عجم
به جشن فریدون و نوروز جم
که شادی برد از جهان نام غم
ای عجم را به جاه تو نازش
باد فرخنده بر تو جشن عجم
تعدادی از اشعار در وصف جم از شعرای قدیم
بست عرب دست عجم را به پشت
هرچه توانست از آن قوم کشت
گرچه ز جور خلفا سوختیم
زآل علی معرفت آموختیم
پس مغول آمد کتشان بسته دید
تیغ کشید و سرایشان برید
شد وطن کورس مالک رقاب
پی سپر دوده افراسیان
الغرض ای شاه عجم!ملک جم
رفت و فنا گشت زبان عجم
نصف زبان را عرب از بین برد
نیم دگر لهجه به ترکان سپرد
هر که زبان داشت بمانند شمع
سوخت تنش ز آتش دل پیش جمع
زندی و سغدی همه برباد رفت
پهلوی وآذری از یاد رفت
ربع زبان ماند ازآنان به جای
ورنه نماندی اثری زان به جای [۱]
تاریخ سیستان [ویرایش]
محمد بن وصيف حاضر بود و دبير رسايل او بود و ادب نيكو دانست و بدان روزگار نامه پارسى نبود، پس يعقوب گفت چيزى كه من اندر نيابم چرا بايد گفت؟ محمد وصيف پس شعر پارسى گفتن گرفت و اول شعر پارسى اندر عجم او گفت و پيش ازو كسى نگفته بود كه تا پارسيان بودند سخن پيش ايشان برود باز گفتندى بر طريق خسروانى، و چون عجم(پارس ساسانیان) بركنده شدند و عرب آمدند شعر ميان ايشان بتازى بود و همگان را علم و معرفت شعر تازى بود و اندر عجم كسى برنيامد كه او را بزرگى آن بود پيش از يعقوب كه اندرو شعر گفتندى مگر حمزة بن عبد اللّه الشارى و او عالم بود و تازى دانست، شعراء او تازى گفتند و سپاه او بيشتر عرب بودند و تازيان بودند، چون يعقوب زنبيل و عمّار خارجى را بكشت و هرى(هرات) بگرفت و كرمان و فارس او را دادند محمد بن وصيف اين شعر بگفت:
در تمام نوشتههای خود عجم را مترادف با پارسی بکار برده است. یکی را از ملوک عجم(پادشاهان قبل از اسلام) حکایت کنند که دست تطاول به مال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده تا به جایی که خلق از مکاید فعلش(دغل کاری اش) به(دگر سوی) جهان برفتند و از کربت(غم و رنج) جورش راه غربت گرفتند چون رعیت کم شد ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند. باری به مجلس او در کتاب شاهنامه همیخواندند در زوال مملکت ضحّاک و عهد فریدون وزیر ملک(شاه) را پرسید هیچ توان دانستن که فریدون که گنج و ملک و حشم نداشت چگونه برو مملکت مقرر شد؟ شاه گفت آن چنان که شنیدی خلقی برو به تعصب گرد آمدند و تقویت کردند و پادشاهی یافت. گفت ای ملک(شاه) چو گرد آمدن خلقی موجب پادشاهی است تو مر خلق را پریشان برای چه میکنی مگر سر پادشاهی کردن نداری؟. ملک گفت موجب گرد آمدن سپاه و رعیت چه باشد؟ گفت پادشه را کرم باید تا برو گرد آیند و رحمت تا در پناه دولتش ایمن نشینند و ترا این هر دو نیست.
نکند جور پیشه سلطانی / که نیاید ز گرگ چوپانی پادشاهی که طرح ظلم افکند/ پای دیوار ملک خویش بکند
ملک را پند وزیر اندرزگر موافق طبع نیامد روی از این سخن در هم کشید و به زندانش فرستاد. بسی بر نیامد که بنی عمّ سلطان به منازعت خاستند و ملک پدر خواستند، قومی که از دست تطاول او به جان آمده بودند و پریشان شده بر ایشان گرد آمدند و تقویت کردند تا ملک از تصرف این به در رفت و بر آنان مقرر شد.
- سعدی
خبرداری از خسروان عجم * که کردند بر زیردستان ستم؟
- نه آن شوکت و پادشایی بماند * نه آن ظلم بر روستایی بماند.
عجم در ادبیات عرب
انا ابن المکارم من النسل جم - - و حائز ارث ملوک العجم - شاعر المتوکلی
- من فرزند نیکیها هستم از ریشه جم -- بردارنده میراث شاهان عجم (ایران)
الملل و النحل که توسط محمد بن عبدالکریم شهرستانی به زبان عربی نوشته شدهاست. ملتهایی را که در چهار گوشه جهان زیست میکنند به چهار ملت بزرگ تقسیم کردهاست که عبارتاند از:
آسمان هفت و دریاها نیز هفتگانه توصیف شدهاست.
در ادبیات عرب واژه عجم همچنین مترادف و هم معنی با سرزمین ایران بکار رفتهاست و اصطلاح بلاد عجم و یا مملکت عجم مورد تقلید تاریخ نویسان درباری شاهان قاجاری و صفوی نیز بودهاست. به عبارت دیگر یکی از نامهای سرزمین ایران عجم بودهاست.
برابر اسناد تاریخی و شواهد، قراین و فرهنگ شفاهی میتوان گفت ۴ نام برای کشور ایران و همچنین دریای جنوب ایران بکار رفتهاست: ۱- کشور جم در ادبیات ایران (جمشید) ۲ - مملکت عجم در ادبیات عرب ۳- پارس (فارس) در ادبیات اروپائیان ۴- ایران (ایراک، عراق معرب شده ایراک، ایلام).
- اطلاع بیشتر: الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه
کاربردهای دیگر
- ترکان عثمانی در قراردادهای و نامه های خود از کشور عجم برای نامیدن ایران استفاده می کردندو در واقع عجم معادل ایران بکار برده می شد بنا براین عجم یکی از نامهای ایران است ترکها عبارت عجم را برای فارسها و صفویها نیز بکار میبردندبعدها این عبارت در ترکیه برای بیگانه و کولیها نیز بکار رفتهاست اما بیشتر برای بیگانه بکار میرود.نگاه کنید به نامه های سلطان عبدالمجید.
- بدرخان بدلیسی در کتاب شرفنامه نیز عجم را برای ساکنین ایران بکار میبردند.[۵]
- همچنین کردهای سنی در قرون اخیر نیز این واژه را برای اشاره به آذریها و کردهای شیعه بکار میبردند همچنین امپراتوری عثمانی برای نام بردن از مقدونیهایها، بلغارها و صربها استفاده میکردند.[۶]
- عجم همچنین به عنوان نام خانوادگی استفاده شده است.[۷]
- در برههای از تاریخ در زبان فارسی و از سوی عرب ها و ترک ها مترادف ایران و فارسی زبانان بکار رفتهاست.عربها عجم را برای نام ایران در عبارت ملک جم و مملکت عجم و خلیج بحر عجم بکار بردهاند.[۸]
- در موسیقی عربی عجم مترادف پارسی بکار رفته است.همچنین در موسیقی شمالی هند موسیقی به نام نوروز عجم وجود دارد.[۹]
جستارهای وابسته
- ایرانیان مهاجر در کشورهای عربی را با لقب عجم و عجمی میشناسند.فؤاد عجمی یکی از آنها است
برای اطلاع بیشتر به :
- کتاب خلیج فارس نامی کهن تر از تاریخ محمد عجم. انتشارات پارت- تهران ۱۳۸۳ مراجعه شود.
- اسناد نام خلیج فارس میراثی کهن و جاودان، محمد عجم، انتشارات اوین،ISBN 978-600-90231-4-1
- http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=107791
- الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه
پانویس
- ↑ کتابBook.Documents on the Persian Gulf's name.names of Iran.pp.23-60 molk e Ajam=MOLKE JAM. اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان، محمد عجم - تهران 1388 ISBN 978-600-90231-4-1PAGE 23-60...
- ↑ کتابBook.Documents on the Persian Gulf's name.names of Iran.pp.23-60 molk e Ajam=MOLKE JAM. اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان، محمد عجم - تهران 1388 ISBN 978-600-90231-4-1PAGE 23-60...
- ↑ [ کتابBook.Documents on the Persian Gulf's name.names of Iran.pp.23-60 molk e Ajam=MOLKE JAM. اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان، محمد عجم - تهران 1388 ISBN 978-600-90231-4-1. ]
- ↑ واژه (عجم) در روایات
- ↑ Philip G. Kreyenbroek, Stefan Sperl, The Kurds, 250 pp., Routledge, 1992, ISBN 0415072654, 9780415072656
- ↑ Mahmood Reza Ghods, A comparative historical study of the causes, development and effects of the revolutionary movements in northern Iran in 1920-21 and 1945-46. University of Denver, 1988. v.1, p.75.
- ↑ Names Database: Ajam Surname
- ↑ کتابbook.documents on the Persian gulf's name.names of Iran.pp.23-60 molk e Ajam=MOLKE JAM. اسناد نام خلیج فارس، محمد عجم - تهران 1388 ISBN 978-600-90231-4-1PAGE 23-60...
- ↑ A. J. Racy, "Making Music in the Arab World", Published by Cambridge University Press, 2004. pg 110.
- ↑ Manorma Sharma, "Musical Heritage of India", APH Publishing Corporation, 2007.
- محمد عجم. «آشنایی با نامهای سرزمین ایران». موسسه همشهری، ۵ آبان ۱۳۸۵. بازبینیشده در ۱۸ بهمن ۱۳۹۰.
- الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه – جهینه نصر علی– طلاس – برج دمشق- 2003[۳]
- معجم المعربات الفارسیه: منذ بواکیر العصر الحاضر - محمد التونجی
- محمد عجم. «تاثیر فارسی بر زبان و ادبیات عرب». موسسه همشهری، 22 آبان ۱۳۸۵. بازبینیشده در ۸ اسفند ۱۳۹۰.
- محمد عجم. «در قران کلمات غیر عربی وجود دارد». موسسه آفتاب، 22 آبان ۱۳۸۵. بازبینیشده در ۸ اسفند ۱۳۹۰.