Wednesday, 23 November 2011

در رابطه با فیلم مستندِ نام خلیج فارس

بخشی از مستند نام خلیج فارس را در اینجا ببینید: مستند نام

در رابطه با فیلم مستندِ خلیج فارس اُرد عطارپور، مفصلاً می‌توان در خصوص مفهوم پژوهش در سینمای مستند گفتگو کرد و حتماًًً هم باید درباره آن سخن گفت. در میان ما یک درک کهنه از تحقیق مستند وجود دارد که به شکل کاهلانه‌ای از روش‌های تحقیق آکادمیک و نوشتاری تبعیت می‌کند آن هم در صوری‌ترین شکل آن. زیرا اگر قرار بر همان تحقیق باشد مثلاً تحقیق مارکس در کاپیتال، نمونه ای از روشی نبوغ آساست. شما می‌توانید منتقد ایدئولوژی مارکس باشید، اما مطمئناًًً هیچ آدم منصفی خلاقیت و نبوغ‌آسای پژوهشی مارکس را نمی‌تواند در نقد سرمایه داری نفی کند، و آن پژوهش که البته هنوز پایه های پوزیتیویستی آن با ناقطعیت‌گرایی قرن بیست و یکمی زمین تا آسمان فرق دارد کجا و نمایش تحقیق و جمع وجور کردن سند برای یک ایده و پیشداوری کجا.
مهم‌تر از آن، معنای فروپاشیده تحقیق آکادمیک در سینمای مستند، مدرنیسم دیجیتالی است. من معتقد نیستم دیجیتالی نفی پسامدرنیته است، اتفاقاًًً عنصر اساسی آن است و همه ویژه گی های مرکززدایی، ارجحیت امر زنده بر قاعده کلی، فروپاشی قالب‌ها، امر ذهنی و فردی شدن پژوهش و پیوستگی ابژه و سوژه و تفکیک‌ناپذیری فن از معلومات  و عدم تعیّن معلومات را در بردارد. شاید این تحقیق زنده زیسته شده در سینمای مستند برای کسانی که تفاوت پژوهش آزمایشگاهی با تحقیق هنری را متوجه نیستند دشوار باشد، اما نظام حدسی پژوهش امروز حتی در علوم تجربی یک فرضیه‌ی جدی است. این ابطال پذیری به سرنوشت درک نو از پژوهش علمی در ارتباط با نفس و ویژه گی ذهن آدمی و تقدم زندگی و عنصر زنده بر توهم عینیت علم استوار است.
با این همه، مهمترین شبکه‌های رسانه‌ای جهان امروز آثار تحقیقی مستندی درباره محیط زیست، مسایل تاریخی و دانش‌ها پخش می کنند که در واقع مقالات مصورند و این رسانه به عنوان امر ضروری که به نیازهای عامه تماشاگران پاسخ می‌دهد و نظام‌های قدرت (علم، نهاد سیاست، دانشگاه....) از آن سود می‌جوید، کارایی دارد. اتفاقاًًً پس از دیدن خلیج فارس به  اُرد گفتم کاش در همین فیلم چهره زندگی مردم منطقه خلیج فارس، آدم‌ها  رها از دعوای قدرت و در متن زندگی روزمره، بنا به دیدگاه خودت جایی داشت. قول داد در فیلم آینده‌اش این کار را بکند.
امّا نکات مثبت گزارش  اُرد عطارپور. فیلم او یک paper  مصور کاملاًًً آکادمیک و یک مقاله پژوهشی سینمایی است با اسناد بی نظیر- که جا داشت بی بدیل تر شود و سندهایی دیریاب بودند- و ساختمانی حرفه ای بدون هیچ زائده و اضافه.
این مستند، در حد مستند گزارشگر و پژوهشی در سطح آثار جهان دارای اعتبار است. بدون ناسیونالیسم گمراه کننده، درباره حقیقت یک نام، چنان تاروپود تحقیقی بسنده و قانع کننده را با ظرافت می بافد که حتی اگر متخصص تاریخ نباشید و به نام یک بیننده  عادی سرگرم تماشای مستند خلیج فارس شوید، دل ندارید آن را تا پایان نیافته، ترک کنید.
 اُرد عطارپور فیلمش را با تصاویر مستند ناصر (جمال عبدالناصر) و خلیج فارس و با این نریشن (حدوداًًً) شروع می کند:
26 جولای 1956، تا چند لحظه دیگر سرهنگ جمال عبدالناصر نطق تاریخی خود را ایراد و کانال سوئز را ملی اعلام می کند. او در بخشی از سخنانش چنین می گوید:
"استعمار ، اسرائیل را ایجاد کرد تا بر ما تسلط یابد. ما خطر را احساس می کنیم و از قومیت عربی مان دفاع می کنیم و تلاش می کنیم تا هویت مان را از اقبانوس اطلس تا خلیج فارس حفظ کنیم....."
تنها چند سال بعد برخی از کشورزهای عرب خلیج فارس را با این نام مورد تردید قرار دادند: خلیج عربی..... این فیلم روایتی است از همین ماجرا.
 اُرد در فیلم پیشین خود از صدا بمثابه سند به نحو درخشانی سود جسته بود. شنیدن یک صدای گم شده در دل تاریخ، که هرگز آن را نشنیده ای در یک مستند، ارزشی ویژه دارد. همان زمان من از تاثیر این نوع اسناد شنیداری حرف زدم.
در فیلم خلیج فارس، اُرد عطارپور بر این شگرد جذاب استنادگری، بسیار تکیه کرده و آن را به همراه اسناد بصری (نقشه ها) به پایه مهمی از سندیت مجذوب کننده فیلم‌اش بدل کرده است. فراهم آوردن این تکه فیلم‌های قدیمی و صداهای اصلی عبدالناصر، نقطه قوتی برای فیلم اوست.
اطلاع رسانی عطارپور در خلیج فارس مبنی بر اطلاعات مستقیم است. نظیر "240 هزار کیلومتر مربع وسعت خلیج فارس است که بین خاک ایران و شبه جزیره عربستان قرار دارد و بیش از 2500 سال است که جهانیان آن را به همین نام  می شناسند". در حقیقت یک متن پژوهشی متقن تصاویر و مدارک بصری اش را قدم به قدم شکل می دهد.
اما فیلم از ظرایف و اشاره- هرچند اندک- به زمان حال خالی نیست. این شکستن زمان خطی یک مستند پژوهشی و بازیگوشانه به عناصر زندگی روزمره کنونی و واردشدن در مستند های خوب خارجی سابقه دارد و امیدوارم  اُرد بیشتر از آن استفاده کند، زیرا به فیلم های مستند پژوهشی روح و طراوت می‌دهد. البته پاره ای از سوژه‌ها بیشتر و پاره ای کمتر امکان این سرک کشیدن به حواشی را فراهم می‌آورند. در خلیج فارس در مسیر همان اهداف اصلی فیلم، اُرد به خیابانی در قاهره می‌رود که نام خلیج فارس بر تابلویی کهنه حک شده و اتفاقاًًً در بالایش نام تحریف شده و تازه تر خلیج عربی در تابلویی جدید بر دیوار کوبیده شده است و این دو کنار هم، چون یک سند بسیار اثرگذار ما را به خود جلب می کنند.
اشاره فیلم بر آن که مصریان نام طهران و ایران و خیابان دکتر مصدق را بر گذرگاههای شهری شان حفظ کرده اند و آن را به مثابه احترام به مبارزات مردم ایران ارزیابی نموده اند، نشان رهایی  عطارپور از یک نگرش دگم  ملی گرایانه دشمن عربی است.
اشاره فیلم به مبارزات ایران و مصر در کنار هم علیه بریتانیا در اوایل دهه سی خورشیدی (ملی کردن نفت/ ملی کردن کانال سوئز) آگاهی بخش است. درست یک روز پس از سی تیر که مصدق در پی مبارزه برای ملی شدن نفت استعفا داده بود و با حمایت مردم مجدداًًً بر سر کار آمد، افسران مصری  به رهبری ژنرال نجیب و سرهنگ عبدالناصر بر علیه فاروق قیام کردند. در مصر حکومت عبدالناصر ادامه یافت، اما یک سال بعد مصدق در ایران در پی کودتا بر کنار شد و سلطنت برگشت. بدیهی است با نزدیکی و تسلط غرب و پیمان بغداد رابطه مصر و ایران کم کم تیره شود.
اما وقتی در سال 1956 کانال سوئز ملی شد و ناصر در نطق مشهورش از خلیج فارس نام برد. اُرد عطارپور با تکرار سخنرانی های متعدد ناصرکه از نام خلیج فارس سود می جوید، تردیدی باقی نمی‌نهد که این نام حتی در میان اعراب، اسمی مشروع برای این آبراهه بوده است.
همراه این سند قانع کننده اُرد به منابع عربی، متون و نقشه ها رو میکند و با نشان دادن تصاویر متعدد می بینیم همه جا تنها و تنها نام خلیج فارس بر مدارک و منابع تاریخی نقشه بسته بود.
استفاده بجا از گفتگو با محقق معتبر (روبن گالی چیان نقشه نگار و پژوهشگر) و اشاره به کاربرد این نام در منابع مهم و معتبر تاریخی و نشان دادن آن منابع است که عطارپور بدان در منابع عربی می پردازد. اما اندکی بعد فضای تازه ای از  اسناد را بر ما می گشاید. اسناد اسلامی و نام خلیج فارس در نقشه کسانی چون خوارزمی(1200 سال پیش) و ابوریحان بیرونی و ذکریای قزوینی (آثار البلاد) و ابن وردود و صاحب  کتاب اشکال العالم و نقشه طوسی همدانی و ..... این مجموعه به اسناد تازگی نویی می بخشد.
فیلم با مرور تحولات منطقه، تحولات مصر و سپس عراق و کودتای عبدالکریم قاسم و نتایج آن و بیرون رفتن عراق از پیمان بغداد و شکل گیری پیمان سنتو آرام-آرام نشان می دهد که نام خلیج عربی از چه زمانی در بستر جعلیات ناسیونالیستی و پان عربیسم و سپس بعثی فرا رویید.
 به رسمیت شناختن حکومت اسرائیل بوسیله شاه در 1960، یکی از آن رویدادهای تکان دهنده برای جهان اسلام و نیز دولتهای عربی بود و در واکنش به آن تاکید بر خلیج عربی و عمومی تر شدن آن را می توان دنبال کرد. حکومت ایران ناصر را فرعون خواند و نائره دعوا برافروخته شد و نام جدیدالتاسیس خلیج عربی شعله ور تر  گردید. ناصر دیگر کمتر از خلیج فارس حرف می زد و تنها از کلمه خلیج بهره می برد.
بالاخره ناصر هم از اصطلاح خلیج سود برد و همان زمان منجر به اعتراض در شهرهای ایران شد. تصاویر آن اعتراضات (که ضمن برانگیختن شور میهن پرستی مردم، سازماندهی دولتی داشت) در فیلم خلیج فارس بسیار کارکرد خوبی دارد صدای اخبار رادیوی آن زمان در صحن حضرت عبدالعظیم  سند دیگری در فیلم عطارپور است.
آمد و شد بین منابع غربی و عربی و تصاویر مربوط به آمدن پرتغالی ها در قرن شانزدهم میلادی و نقشه های آن زمان و قلعه پرتغالی ها که آلفونسو آلبوکرک در هرمز بنا نهاد و آمدن بریتانیایی ها و هلندی ها ، در این جا سامان یافته است.
قلعه پرتغالی اشاره می شود به دغدغه کمپانی هند شرقی هلند و بریتانیا برای سهم بری بیشتر از مواد اولیه بازار و منطقه استراتژیک.
رابطه دولت بریتانیا و حضورش در مناسبات استعماری خلیج فارس و رابطه اش با شیوخ حاشیه خلیج فارس مورد مهم دیگری است که  اُر بدرستی آن را از قلم نیدانداخته است. در همه قراردادهای شیوخ و بریتانیا، نام خلیج فارس به رسمیت شناخته شده است. عطارپور عین اسناد دراین باره را ارائه می دهد.
سپس نفت، این ثروت عظیم، مایه دردسرهای تازه ای برای خلیج فارس و غارت ها می شود. کشف نفت در مسجد سلیمان و صنایع مرتبط با آن و استخراج نفت از انبار نفت جهان تاریخ تازه‌ای را بنیاد نهاد.
فیلم نشان می دهد در قراردادهای نفتی ابوظبی، مسقط، شارجه، دوبی وکویت همه جا از نام خلیج فارس استفاده شده است. در استقلال قطر و بحرین و امارات متحده عربی در 1971 هم همین طور!
با توافق انگلیس در قبال سپردن بحرین به شیوخ دست نشانده بریتانیا، ابوموسی، تنب کوچک و تنب بزرگ به ایران داده شده است. تصاویر عطارپور از استقبال برادر شیخ خالد، حاکم شارجه، از دریادار عطایی که به دیدن جزیره آمده بود، بی‌نظیر است. ترور شیخ به دست بعثی‌ها در روز بعد از این استقبال، بسیار آموزنده است.
شیخ خالد در الاهرام بیانیه داده و در مورد توافق بر سر ابوموسی سخن گفته و نام خلیج فارس را به کار می برد.
بار دیگر فیلم به غرب به یونان باستان، به نقشه  بطلیموس رجوع می کند و سندهایش را درباره نام خلیج فارس ارائه می‌دهد. در قرارداد الجزایر هم صدام نام خلیج فارس را می پذیرد. پس از مرگ ناصر، سادات هم در چرخش به سمت غرب و دوستی با شاه، نام خلیج فارس را می پذیرد و فیلم خلیج فارس با تصاویر اقناع کننده همه این فرایند را ثبت می نماید.
بدیهی است انقلاب اسلامی ایران با نفی قرارداد کمپ دیوید و دشمنی با حاکمان مصر همراه شد. این بار ایران رابطه‌اش را با مصر قطع می کند. القاء قرارداد 1975 الجزایر بوسیله عراق، شکل گیری شورای خلیج فارس بدون ایران، باز موئد این نام است. طی جنگ و در زمان صلح  و حمله عراق به کویت، در اسناد سازمان ملل بارها از نام خلیج فارس استفاده شده است.
 اُرد به اسناد کویت درباره اثبات استقلال رجوع و در آنجا هم نام خلیج فارس را با سند و مدرک اثبات کرده،  و اینکه چگونه پس از این کم -کم در کتابهای کشورهای عربی نام خلیج فارس به خلیج عربی تغییر داده شد. در کشور مغرب تا اواخر دهه هشتاد نام خلیج فارس در کتابهای درسی وجود داشت.
بار دیگر فیلم به غرب ، به نقشه داوینچی و روم قدیم به موزه مدیچی  و به کره های نگه داری شده در موزه ها رجوع می کند. هرجا نام خلیج فارس به کار رفته است. و باز هم به سفرنامه های مسلمانان و کسانی چون ابن بطوطه باز می گردد و ابن خلدون و مارکوپولو و سپس سیاحان دوران صفوی و تفاسیر قرآن در مورد منظور از بحرین در سوره الرحمن و تفاسر کسانی چون طنطاوی و ابن عاشورا و طبری و ابوالفنوح رازی و مجمع البیان شیخ طبرسی، فیلم با تصاویر مردم ماهیگیر خلیج فارس و غروب پرشکوه آفتاب پایان می گیرد. خوشحالم که تعدادی از اسناد انحصاری اینجانب نیز در مستند استفاده شد

Sunday, 20 November 2011

سرگذشت واژگان


آیا می‌دانستید برخی‌ها واژه‌های زیر را که همگی فرانسوی هستند فارسی می‌دانند؟
آسانسور، آلیاژ، آمپول، املت، باسن، بتون، بلیت، بوکت . بیسکویت، پاکت، پالتو، پریز، پلاک، پماد، پوتین، پودر، پوره، پونز، پیک نیک، تابلو، تراس، تراخم، نمبر، تیراژ، تور، تیپ، خاویار، دکتر، دلیجان، دوجین، دوش، دبپلم، دیکته، رژ، رژیم، رفوزه، رگل، رله، روبان، زیگزاگ، ژن، ساردین، سالاد، سانسور، سرامیک، سرنگ، سرویس، سری، سزارین، سوس، سلول، سمینار، سودا، سوسیس، سیلو، سن، سنا، سندیکا، سیفون، سیمان، شانس، شوسه، شوفاژ، شیک، شیمی، صابون، فامیل، فر، فلاسک، فلش، فیله، فیبر، فیش، فیلسوف، فیوز، کائوچو، کابل، کادر، کادو، کارت، کارتن، کافه، کامیون، کاموا، کپسول، کت، کتلت، کراوات، کرست، کلاس، کلوب، کلیشه، کمپ، کمپرس، کمپوت، کمد، کمیته، کنتور، کنسرو، کنسول، کنکور، کنگره، کودتا، کوپن، کوپه، کوسن، گاراژ، گارد، گاز، گارسون، گریس، گیشه، گیومه، لاستیک، لامپ، لیسانس، لیست، لیموناد، مات، مارش، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان، ماتیک، ماشین، مانتو، مایو، مبل، متر، مدال، مرسی، موزائیک، موزه، مین، مینیاتور، نفت، نمره، واریس، وازلین، وافور، واگن، ویترین، ویرگول، هاشور، هال، هالتر، هورا و بسیاری از واژه‌های دیگر.
مثلا به واژه بالکون توجه کنید اصل آن بالخن است که تغییر یافته بالاخانه است. توجه کنید اینگونه تغییرات در کلمات طبیعی است در پارسی می گویند گرخن یا گلخن  اصل آن گرخانه است به معنی اتاق آتش در حمامهای قدیم و کوره ها بخش گلخانه یا گرخانه وجود داشته است. GOR  یعنی زبانه آتش  که به مرور  زمان  و  مخصوصا در زبان عربی به حرHOR   و حرارت تبدیل  شده است.
▪ آیا می‌دانستید که بسیاری از واژه‌های عربی در زبان فارسی در واقع عربی نیستند و اعراب آن‌ها را به معنایی که خود می‌دانند در نمی‌یابند؟ این واژه‌ها را ساختگی (جعلی) می‌نامند و بیشترشان ساختهٔ  علمای و مدرسین  دینی ترک و فارس  است. از آن زمره‌اند:
ابتدایی (عرب می‌گوید: بدائی)، انقلاب (عرب می‌گوید: ثوره)، تجاوز (اعتداء)، تولید (انتاج)، تمدن (مدنیه)، جامعه (مجتمع)، جمعیت (سکان)، خجالت (حیا)، دخالت (مداخله)، مثبت (وضعی)، مسری (ساری)، مصرف (استهلاک)، مذاکره (مفاوضه)، ملت (شَعَب)، ملی (قومی)، ملیت (الجنسیه) و بسیاری از واژه‌های دیگر.
بسیاری از واژه‌های عربی در زبان فارسی را نیز اعراب در زبان خود به معنی دیگری می‌فهمند، از آن زمره‌اند:
رقیب (عرب می‌فهمد: نگهبان و سانسور)، شمایل (عرب می‌فهمد: طبع‌ها)، غرور (فریفتن)، لحیم (پرگوشت)، نفر (مردم)، وجه (چهره) و بسیاری از واژه‌های دیگر.
آیا می‌دانستید که ما بسیاری از واژه‌های فارسی‌مان را به عربی و یا به فرنگی واگویی (تلفظ) می‌کنیم؟
این واژه‌های فارسی را یا اعراب از ما گرفته و عربی (معرب) کرده‌اند و دوباره به ما پس داده‌اند و یا از زبان‌های فرنگی، که این واژها را به طریقی از خود ما گرفته‌اند، دوباره به ما داده‌اند و از آن زمره‌اند:
ـ از عربی
فارسی (که پارسی بوده است)،  بوکت  اصل آن باغات و باقه  به معنی دسته گل یا باغ گل .  قنات (کانال) برقع (پرده ) پرده در زبان فارسی معنی های متعددی دارد یک معنی آن حجاب و پوشش است. ناگهان پرده بر انداخته ای یعنی چه !! مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه.
سراج که چراغ بوده است . صباح که پگاه بوده است - عرش که ارگ بوده است . برج که بورگ و فورگ  (بزرگ)  بوده است .
خندق (که کندک بوده است)، دهقان (دهگان)، سُماق (سماک)، صندل (چندل)، فیل (پیل)، شطرنج (شتررنگ)، غربال (گربال)، یاقوت (یاکند)، طاس (تاس)، طراز (تراز)، نارنجی (نارنگی)، سفید (سپید)، قلعه (کلات)، خنجر (خون گر)، صلیب (چلیپا) الکل  ال+ گل = الکل  و هزارها  واژه‌های دیگر.
ـ از روسی
استکان: این واژه در اصل همان «دوستگانی» فارسی است که در فارسی قدیم به معنای جام شراب بزرگ و یا نوشیدن شراب از یک جام به افتخار دوست بوده است که از سدهٔ ١۶ میلادی از راه زبان‌ ترکی وارد زبان روسی شده و به شکل استکان درآمده است و اکنون در واژه‌نامه‌های فارسی آن را وام‌واژه‌ای روسی می‌دانند.البته بعضی معتقدند اصل آن  انگلیسی و ایست تی کان  بوده است.
سارافون: این واژه در اصل «سراپا» ی فارسی بوده است که از راه زبان ترکی وارد زبان روسی شده و واگویی آن عوض شده است. اکنون سارافون به نوعی جامهٔ ملی زنانهٔ روسی گفته می‌شود که بلند و بدون آستین است.
پیژامه: همان « پای‌جامه» فارسی است که اکنون در زبان‌های انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و روسی pyjama نوشته شده و به کار می‌رود و آن‌ها مدعی وام دادن آن به ما هستند.
واژه‌های فراوانی در زبان‌های عربی، ترکی، روسی، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی نیز فارسی است و بسیاری از فارسی زبانان آن را نمی‌دانند. از آن جمله‌اند:
ـ کیوسک که از کوشک فارسی به معنی ساختمان بلند گرفته شده است و در تقریباً همهٔ زبان‌های اروپایی هست.
ـ شغال که در روسی shakal، در فرانسوی chakal، در انگلیسی jackal و در آلمانیSchakal نوشته می‌شود.
ـ کاروان که در روسی karavan، در فرانسوی caravane، در انگلیسی caravan و در آلمانی Karawane نوشته می‌شود.
ـ کاروانسرا که در روسی karvansarai، در فرانسوی caravanserail، در انگلیسی caravanserai و در آلمانیkarawanserei نوشته می‌شود.
ـ پردیس به معنی بهشت که در فرانسوی paradis، در انگلیسی paradise و در آلمانی Paradies نوشته می‌شود.
ـ مشک که در فرانسوی musc، در انگلیسی musk و در آلمانی Moschus نوشته می‌شود.
ـ شربت که در فرانسوی sorbet، در انگلیسی sherbet و در آلمانی Sorbet نوشته می‌شود.
ـ بخشش که در انگلیسی baksheesh و در آلمانی Bakschisch نوشته می‌شود و در این زبان‌ها معنی رشوه هم می‌دهد.
ـ لشکر که در فرانسوی و انگلیسی lascar نوشته می‌شود و در این زبان‌ها به معنی ملوان هندی نیز هست.
ـ خاکی به معنی رنگ خاکی که در زبان‌های انگلیسی و آلمانی khaki نوشته می‌شود.
ـ کیمیا به معنی علم شیمی که در فرانسوی، در انگلیسی و در آلمانی نوشته می‌شود.
ـ ستاره که در فرانسوی astre در انگلیسی star و در آلمانی Stern نوشته می‌شود. Esther نیز که نام زن در این کشورهاست به همان معنی ستاره است.
برخی دیگر از نام‌های زنان در این کشور‌ها نیز فارسی است، مانند:
ـ Roxane که از واژهٔ فارسی رخشان به معنی درخشنده است و در فارسی نیز به همین معنی برای نام زنان روشنک وجود دارد.
ـ Jasmine که از واژهٔ فارسی یاسمن و نام گلی است.
ـ Lila که از واژهٔ فارسی لِیلاک به معنی یاس بنفش رنگ است.
ـ Ava که از واژهٔ فارسی آوا به معنی صدا یا آب است. مانند آوا گاردنر.
ـ واژه‌های فارسی موجود در زبان‌های عربی، ترکی و روسی را به دلیل فراوانی جداگانه خواهیم آورد.
▪ آیا می‌دانستید که این عادت امروز ایرانیان که در جملات نهی‌کنندهٔ خود «ن» نفی را به جای «م» نهی به کار می‌برند از دیدگاه دستور زبان فارسی نادرست است؟
امروز ایرانیان هنگامی که می‌خواهند کسی را از کاری نهی کنند، به جای آن که مثلا بگویند: مکن! یا مگو! (یعنی به جای کاربرد م نهی) به نادرستی می‌گویند: نکن! یا نگو! (یعنی ن نفی را به جای م نهی به کار می‌برند).
در فارسی، درست آن است که برای نهی کردن از چیزی، از م نهی استفاده شود، یعنی مثلاً باید گفت: مترس!، میازار!، مده!، مبادا! (نه نترس!، نیازار!، نده!، نبادا!) و تنها برای نفی کردن (یعنی منفی کردن فعلی) ن نفی به کار رود، مانند: من گفتهٔ او را باور نمی‌کنم، چند روزی است که رامین را ندیده‌ام. او در این باره چیزی نگفت.
▪ آیا می‌دانستید که اصل و نسب برخی از واژه‌ها و عبارات مصطلح در زبان فارسی در واژ‌ه‌ها عبارتی از یک زبان بیگانه قرار دارد و شکل دگرگون شدهٔ آن وارد زبان عامهٔ ما شده است؟ به نمونه‌های زیر توجه کنید:
ـ هشلهف: مردم برای بیان این نظر که واگفت (تلفظ) برخی از واژه‌ها یا عبارات از یک زبان بیگانه تا چه اندازه می‌تواند نازیبا و نچسب باشد، جملهٔ انگلیسی I shall have (به معنی من خواهم داشت) را به مسخره هشلهف خوانده‌اند تا بگویند ببینید واگویی این عبارت چقدر نامطبوع است! و اکنون دیگر این واژهٔ مسخره آمیز را برای هر واژهٔ عبارت نچسب و نامفهوم دیگر نیز (چه فارسی و چه بیگانه) به کار می‌برند.
ـ چُسان فُسان: از واژهٔ روسی Cossani Fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است.
ـ زِ پرتی: واژهٔ روسی Zeperti به معنی زتدانی است و استفاده از آن یادگار زمان قزاق‌های روسی در ایران است در آن دوران هرگاه سربازی به زندان می‌افتاد دیگران می‌گفتند یارو زپرتی شد و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش دیگر به هم ریخته است.
ـ شِر و وِر: از واژهٔ فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است.
ـ فاستونی: پارچه ای است که نخستین بار در شهر باستون Boston در امریکا بافته شده است و بوستونی می‌گفته‌اند.
ـ اسکناس: از واژهٔ روسی Assignatsia که خود از واژهٔ فرانسوی Assignat به معنی برگهٔ دارای ضمانت گرفته شده است.
ـ فکسنی: از واژهٔ روسی Fkussni به معنی بامزه گرفته شده است و به کنایه و واژگونه به معنی بیخود و مزخرف به کار برده شده است.
ـ لگوری (دگوری هم می‌گویند): یادگار سربازخانه‌های ایران در دوران تصدی سوئدی‌ها است که به زبان آلمانی به فاحشهٔ کم‌بها یا فاحشهٔ نظامی می‌گفتند: Lagerhure.
ـ نخاله: یادگار سربازخانه‌های قزاق‌های روسی در ایران است که به زبان روسی به آدم بی ادب و گستاخ می‌گفتند Nakhal و مردم از آن برای اشاره به چیز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کرده‌اند.

Saturday, 12 November 2011

دریای پارس و خلیج فارس



یکی از بنیادی ترین و دانشی ترین روش های پی بردن به گستره جغرافیایی ایران زمین ،بررسی صد ها نوشتار و نقشه تاریخی است.به راستی بایستی اذعان کرد ،هیچ ابزاری همانند این نقشه های تاریخی ،حقانیت جغرافیایی ایران و نام های تاریخی سرزمین های منسوب بدان را گواهی نمی دهد.یکی از دقیق ترین نقشه های تاریخی ،نقشه ای است که امان بوون انگلیسی در سال 1747 میلادی کشیده است.گستره امپراتوری پرشیا...به چند نکته کلیدی در این نقشه دقت فرمایید.
..1-جدایی آذربایجان از اران که هر دو نام در نقشه کاملا مشخص است و نشان می دهد این دو سرزمین ایرانی همواره از هم تفکیک شده اند..2-خلیج فارس دریایی کاملا ایرانی است که درون مرزهای ایران ترسیم شده است و حتی می توانید در بخش جنوب خلیج فارس ،تعلق بحرین و عمان و بخش هایی مهم از جنوب خلیج فارس را به ایران دریابید...3-دریای عمان کنونی ،با نام دریای پارس و یا ایران نامیده شده است 4- سرزمین خوزستان نیز کاملا مشخص است...5-نام تاریخی بسیاری از شهر های ایران نیز در این نقشه ارزشمند مشخص شده است...از این لینک می توانید این نقشه ارزشمند و تاریخی را با تفکیک پذیری بالاتری بار گذاری فرمایید و نکات جالب تری را دریابید...پاینده ایران زمین و حقانیت راستین گستره فرهنگ ایرانی...بی دلیل نیست که دشمنان یگانکی این دیار همیشه زنده با دیدن چنین نقشه ها و اسنادی چاره ای به جز تسلیم در برابر عظمت ایران و ایرانی ندارند..
... 

Wednesday, 19 October 2011

بحر الفرس = خلیج فارس

خیابان خلیج فارس در قاهره


قالیچه عراقی و نام خلیج فارس بافته شده در زندان بغداد 1970


بحر الفرس در نقشه دولت ساسانیان  از مجله عربی الهلال 2007

Tuesday, 18 October 2011

نگاهی به فیلم مستند خلیج فارس ساخته اُرد عطارپور

9 مهر 1390
نگاهی به فیلم مستند خلیج فارس ساخته اُرد عطارپور

در رابطه با فیلم مستندِ خلیج فارس یا بهتر بگوییم مستندات نام خلیج فارس اُرد عطارپور، مفصلاً می‌توان در خصوص مفهوم پژوهش در سینمای مستند گفتگو کرد و حتماًًً هم باید درباره آن سخن گفت. در میان ما یک درک کهنه از تحقیق مستند وجود دارد که به شکل کاهلانه‌ای از روش‌های تحقیق آکادمیک و نوشتاری تبعیت می‌کند آن هم در صوری‌ترین شکل آن. زیرا اگر قرار بر همان تحقیق باشد مثلاً تحقیق مارکس در کاپیتال، نمونه ای از روشی نبوغ آساست. شما می‌توانید منتقد ایدئولوژی مارکس باشید، اما مطمئناًًً هیچ آدم منصفی خلاقیت و نبوغ‌آسای پژوهشی مارکس را نمی‌تواند در نقد سرمایه داری نفی کند، و آن پژوهش که البته هنوز پایه های پوزیتیویستی آن با ناقطعیت‌گرایی قرن بیست و یکمی زمین تا آسمان فرق دارد کجا و نمایش تحقیق و جمع وجور کردن سند برای یک ایده و پیشداوری کجا.
مهم‌تر از آن، معنای فروپاشیده تحقیق آکادمیک در سینمای مستند، مدرنیسم دیجیتالی است. من معتقد نیستم دیجیتالی نفی پسامدرنیته است، اتفاقاًًً عنصر اساسی آن است و همه ویژه گی های مرکززدایی، ارجحیت امر زنده بر قاعده کلی، فروپاشی قالب‌ها، امر ذهنی و فردی شدن پژوهش و پیوستگی ابژه و سوژه و تفکیک‌ناپذیری فن از معلومات  و عدم تعیّن معلومات را در بردارد. شاید این تحقیق زنده زیسته شده در سینمای مستند برای کسانی که تفاوت پژوهش آزمایشگاهی با تحقیق هنری را متوجه نیستند دشوار باشد، اما نظام حدسی پژوهش امروز حتی در علوم تجربی یک فرضیه‌ی جدی است. این ابطال پذیری به سرنوشت درک نو از پژوهش علمی در ارتباط با نفس و ویژه گی ذهن آدمی و تقدم زندگی و عنصر زنده بر توهم عینیت علم استوار است.
با این همه، مهمترین شبکه‌های رسانه‌ای جهان امروز آثار تحقیقی مستندی درباره محیط زیست، مسایل تاریخی و دانش‌ها پخش می کنند که در واقع مقالات مصورند و این رسانه به عنوان امر ضروری که به نیازهای عامه تماشاگران پاسخ می‌دهد و نظام‌های قدرت (علم، نهاد سیاست، دانشگاه....) از آن سود می‌جوید، کارایی دارد. اتفاقاًًً پس از دیدن خلیج فارس به  اُرد گفتم کاش در همین فیلم چهره زندگی مردم منطقه خلیج فارس، آدم‌ها  رها از دعوای قدرت و در متن زندگی روزمره، بنا به دیدگاه خودت جایی داشت. قول داد در فیلم آینده‌اش این کار را بکند.
امّا نکات مثبت گزارش  اُرد عطارپور. فیلم او یک paper  مصور کاملاًًً آکادمیک و یک مقاله پژوهشی سینمایی است با اسناد بی نظیر- که جا داشت بی بدیل تر شود و سندهایی دیریاب بودند- و ساختمانی حرفه ای بدون هیچ زائده و اضافه.
این مستند، در حد مستند گزارشگر و پژوهشی در سطح آثار جهان دارای اعتبار است. بدون ناسیونالیسم گمراه کننده، درباره حقیقت یک نام، چنان تاروپود تحقیقی بسنده و قانع کننده را با ظرافت می بافد که حتی اگر متخصص تاریخ نباشید و به نام یک بیننده  عادی سرگرم تماشای مستند خلیج فارس شوید، دل ندارید آن را تا پایان نیافته، ترک کنید.
 اُرد عطارپور فیلمش را با تصاویر مستند ناصر (جمال عبدالناصر) و خلیج فارس و با این نریشن (حدوداًًً) شروع می کند:
26 جولای 1956، تا چند لحظه دیگر سرهنگ جمال عبدالناصر نطق تاریخی خود را ایراد و کانال سوئز را ملی اعلام می کند. او در بخشی از سخنانش چنین می گوید:
"استعمار ، اسرائیل را ایجاد کرد تا بر ما تسلط یابد. ما خطر را احساس می کنیم و از قومیت عربی مان دفاع می کنیم و تلاش می کنیم تا هویت مان را از اقبانوس اطلس تا خلیج فارس حفظ کنیم....."
تنها چند سال بعد برخی از کشورزهای عرب خلیج فارس را با این نام مورد تردید قرار دادند: خلیج عربی..... این فیلم روایتی است از همین ماجرا.
 اُرد در فیلم پیشین خود از صدا بمثابه سند به نحو درخشانی سود جسته بود. شنیدن یک صدای گم شده در دل تاریخ، که هرگز آن را نشنیده ای در یک مستند، ارزشی ویژه دارد. همان زمان من از تاثیر این نوع اسناد شنیداری حرف زدم.
در فیلم خلیج فارس، اُرد عطارپور بر این شگرد جذاب استنادگری، بسیار تکیه کرده و آن را به همراه اسناد بصری (نقشه ها) به پایه مهمی از سندیت مجذوب کننده فیلم‌اش بدل کرده است. فراهم آوردن این تکه فیلم‌های قدیمی و صداهای اصلی عبدالناصر، نقطه قوتی برای فیلم اوست.
اطلاع رسانی عطارپور در خلیج فارس مبنی بر اطلاعات مستقیم است. نظیر "240 هزار کیلومتر مربع وسعت خلیج فارس است که بین خاک ایران و شبه جزیره عربستان قرار دارد و بیش از 2500 سال است که جهانیان آن را به همین نام  می شناسند". در حقیقت یک متن پژوهشی متقن تصاویر و مدارک بصری اش را قدم به قدم شکل می دهد.
اما فیلم از ظرایف و اشاره- هرچند اندک- به زمان حال خالی نیست. این شکستن زمان خطی یک مستند پژوهشی و بازیگوشانه به عناصر زندگی روزمره کنونی و واردشدن در مستند های خوب خارجی سابقه دارد و امیدوارم  اُرد بیشتر از آن استفاده کند، زیرا به فیلم های مستند پژوهشی روح و طراوت می‌دهد. البته پاره ای از سوژه‌ها بیشتر و پاره ای کمتر امکان این سرک کشیدن به حواشی را فراهم می‌آورند. در خلیج فارس در مسیر همان اهداف اصلی فیلم، اُرد به خیابانی در قاهره می‌رود که نام خلیج فارس بر تابلویی کهنه حک شده و اتفاقاًًً در بالایش نام تحریف شده و تازه تر خلیج عربی در تابلویی جدید بر دیوار کوبیده شده است و این دو کنار هم، چون یک سند بسیار اثرگذار ما را به خود جلب می کنند.
اشاره فیلم بر آن که مصریان نام طهران و ایران و خیابان دکتر مصدق را بر گذرگاههای شهری شان حفظ کرده اند و آن را به مثابه احترام به مبارزات مردم ایران ارزیابی نموده اند، نشان رهایی  عطارپور از یک نگرش دگم  ملی گرایانه دشمن عربی است.
اشاره فیلم به مبارزات ایران و مصر در کنار هم علیه بریتانیا در اوایل دهه سی خورشیدی (ملی کردن نفت/ ملی کردن کانال سوئز) آگاهی بخش است. درست یک روز پس از سی تیر که مصدق در پی مبارزه برای ملی شدن نفت استعفا داده بود و با حمایت مردم مجدداًًً بر سر کار آمد، افسران مصری  به رهبری ژنرال نجیب و سرهنگ عبدالناصر بر علیه فاروق قیام کردند. در مصر حکومت عبدالناصر ادامه یافت، اما یک سال بعد مصدق در ایران در پی کودتا بر کنار شد و سلطنت برگشت. بدیهی است با نزدیکی و تسلط غرب و پیمان بغداد رابطه مصر و ایران کم کم تیره شود.
اما وقتی در سال 1956 کانال سوئز ملی شد و ناصر در نطق مشهورش از خلیج فارس نام برد. اُرد عطارپور با تکرار سخنرانی های متعدد ناصرکه از نام خلیج فارس سود می جوید، تردیدی باقی نمی‌نهد که این نام حتی در میان اعراب، اسمی مشروع برای این آبراهه بوده است.
همراه این سند قانع کننده اُرد به منابع عربی، متون و نقشه ها رو میکند و با نشان دادن تصاویر متعدد می بینیم همه جا تنها و تنها نام خلیج فارس بر مدارک و منابع تاریخی نقشه بسته بود.
استفاده بجا از گفتگو با محقق معتبر (روبن گالی چیان نقشه نگار و پژوهشگر) و اشاره به کاربرد این نام در منابع مهم و معتبر تاریخی و نشان دادن آن منابع است که عطارپور بدان در منابع عربی می پردازد. اما اندکی بعد فضای تازه ای از  اسناد را بر ما می گشاید. اسناد اسلامی و نام خلیج فارس در نقشه کسانی چون خوارزمی(1200 سال پیش) و ابوریحان بیرونی و ذکریای قزوینی (آثار البلاد) و ابن وردود و صاحب  کتاب اشکال العالم و نقشه طوسی همدانی و ..... این مجموعه به اسناد تازگی نویی می بخشد.
فیلم با مرور تحولات منطقه، تحولات مصر و سپس عراق و کودتای عبدالکریم قاسم و نتایج آن و بیرون رفتن عراق از پیمان بغداد و شکل گیری پیمان سنتو آرام-آرام نشان می دهد که نام خلیج عربی از چه زمانی در بستر جعلیات ناسیونالیستی و پان عربیسم و سپس بعثی فرا رویید.
 به رسمیت شناختن حکومت اسرائیل بوسیله شاه در 1960، یکی از آن رویدادهای تکان دهنده برای جهان اسلام و نیز دولتهای عربی بود و در واکنش به آن تاکید بر خلیج عربی و عمومی تر شدن آن را می توان دنبال کرد. حکومت ایران ناصر را فرعون خواند و نائره دعوا برافروخته شد و نام جدیدالتاسیس خلیج عربی شعله ور تر  گردید. ناصر دیگر کمتر از خلیج فارس حرف می زد و تنها از کلمه خلیج بهره می برد.
بالاخره ناصر هم از اصطلاح خلیج سود برد و همان زمان منجر به اعتراض در شهرهای ایران شد. تصاویر آن اعتراضات (که ضمن برانگیختن شور میهن پرستی مردم، سازماندهی دولتی داشت) در فیلم خلیج فارس بسیار کارکرد خوبی دارد صدای اخبار رادیوی آن زمان در صحن حضرت عبدالعظیم  سند دیگری در فیلم عطارپور است.
آمد و شد بین منابع غربی و عربی و تصاویر مربوط به آمدن پرتغالی ها در قرن شانزدهم میلادی و نقشه های آن زمان و قلعه پرتغالی ها که آلفونسو آلبوکرک در هرمز بنا نهاد و آمدن بریتانیایی ها و هلندی ها ، در این جا سامان یافته است.
قلعه پرتغالی اشاره می شود به دغدغه کمپانی هند شرقی هلند و بریتانیا برای سهم بری بیشتر از مواد اولیه بازار و منطقه استراتژیک.
رابطه دولت بریتانیا و حضورش در مناسبات استعماری خلیج فارس و رابطه اش با شیوخ حاشیه خلیج فارس مورد مهم دیگری است که  اُر بدرستی آن را از قلم نیدانداخته است. در همه قراردادهای شیوخ و بریتانیا، نام خلیج فارس به رسمیت شناخته شده است. عطارپور عین اسناد دراین باره را ارائه می دهد.
سپس نفت، این ثروت عظیم، مایه دردسرهای تازه ای برای خلیج فارس و غارت ها می شود. کشف نفت در مسجد سلیمان و صنایع مرتبط با آن و استخراج نفت از انبار نفت جهان تاریخ تازه‌ای را بنیاد نهاد.
فیلم نشان می دهد در قراردادهای نفتی ابوظبی، مسقط، شارجه، دوبی وکویت همه جا از نام خلیج فارس استفاده شده است. در استقلال قطر و بحرین و امارات متحده عربی در 1971 هم همین طور!
با توافق انگلیس در قبال سپردن بحرین به شیوخ دست نشانده بریتانیا، ابوموسی، تنب کوچک و تنب بزرگ به ایران داده شده است. تصاویر عطارپور از استقبال برادر شیخ خالد، حاکم شارجه، از دریادار عطایی که به دیدن جزیره آمده بود، بی‌نظیر است. ترور شیخ به دست بعثی‌ها در روز بعد از این استقبال، بسیار آموزنده است.
شیخ خالد در الاهرام بیانیه داده و در مورد توافق بر سر ابوموسی سخن گفته و نام خلیج فارس را به کار می برد.
بار دیگر فیلم به غرب به یونان باستان، به نقشه  بطلیموس رجوع می کند و سندهایش را درباره نام خلیج فارس ارائه می‌دهد. در قرارداد الجزایر هم صدام نام خلیج فارس را می پذیرد. پس از مرگ ناصر، سادات هم در چرخش به سمت غرب و دوستی با شاه، نام خلیج فارس را می پذیرد و فیلم خلیج فارس با تصاویر اقناع کننده همه این فرایند را ثبت می نماید.
بدیهی است انقلاب اسلامی ایران با نفی قرارداد کمپ دیوید و دشمنی با حاکمان مصر همراه شد. این بار ایران رابطه‌اش را با مصر قطع می کند. القاء قرارداد 1975 الجزایر بوسیله عراق، شکل گیری شورای خلیج فارس بدون ایران، باز موئد این نام است. طی جنگ و در زمان صلح  و حمله عراق به کویت، در اسناد سازمان ملل بارها از نام خلیج فارس استفاده شده است.
 اُرد به اسناد کویت درباره اثبات استقلال رجوع و در آنجا هم نام خلیج فارس را با سند و مدرک اثبات کرده،  و اینکه چگونه پس از این کم -کم در کتابهای کشورهای عربی نام خلیج فارس به خلیج عربی تغییر داده شد. در کشور مغرب تا اواخر دهه هشتاد نام خلیج فارس در کتابهای درسی وجود داشت.
بار دیگر فیلم به غرب ، به نقشه داوینچی و روم قدیم به موزه مدیچی  و به کره های نگه داری شده در موزه ها رجوع می کند. هرجا نام خلیج فارس به کار رفته است. و باز هم به سفرنامه های مسلمانان و کسانی چون ابن بطوطه باز می گردد و ابن خلدون و مارکوپولو و سپس سیاحان دوران صفوی و تفاسیر قرآن در مورد منظور از بحرین در سوره الرحمن و تفاسر کسانی چون طنطاوی و ابن عاشورا و طبری و ابوالفنوح رازی و مجمع البیان شیخ طبرسی، فیلم با تصاویر مردم ماهیگیر خلیج فارس و غروب پرشکوه آفتاب پایان می گیرد.
و کاش این تصاویر زندگی روزمره مردم در خلیج فارس در سواحل ایران و شبه جزیره عربستان بیشتر استفاده  می شد.
اینکه مستند های پژوهشی مدرن، چه تمایزی با آثار آکادمیکی همچون مستند خلیج فارس دارند و چه امکانات تازه‌ای در پژوهش زنده در اختیار می نهند، البته بحث مهمی است. بدیهی است کسانی اساساًًً دیگر به به گزارشگری مقاله‌وار در مستند تحقیقی اعتقاد چندانی ندارند و به شیوه ای تازه اطلاعات تحقیقی را ارائه می‌دهند. اما به نظر من نباید اندیشید که این گونه‌ها برای همیشه پایان می‌یابند. واقعیت آن است که سالانه ده‌ها مستند ارزشمند با همان شیوه آکادمیک در مهمترین شبکه‌های جهانی با استفاده از امکانات مدرن تولید می‌شود و در تلویزیون‌ها به نمایش در می‌آید و معیار سنجش آنها نه خلاقیت‌های مدرن و نو، بلکه درستی اجرای همان قراردادی  است که بر آن اساس شکل گرفته اند. از این منظر مستند  اُرد عطارپور مستندی درجه یک است.احمد میراحسان

Friday, 14 October 2011

کشور بیشتر گاو

0کشورهای اکثر  گاو

00

00

00

00

سرگذشت واژگان

آیا می‌دانستید 


واژگان بر اساس دستکم 6  عامل هم در معنی و هم در تلفظ و هم در مفهوم و مصداق تغییر می کنند:
1- در طول زمان  مانند واژه پارسی شادی این کلمه ابتدا به معنی ازدواج بوده بعدها در فارسی میانه و آمدن کلمه عربی ازدواج ، شادی در مفهوم امروزی خود یعنی خوشحال بودن  باقی مانده است. راه بان تبدیل شده به راهبان به رهبان یا کهنه تبدیل شده به کهن  به کوهن به کهنه به کاهن. یا سیو تبدیل شده به سیب و به سیبا یا اوو که تبدیل شده به آب. گو و کو که در کتابت به گاو تبدیل شده است.
2-  پند در پارسی  به معنی تکنیک و  کشف سر مخفی امور بکار می رفته  در فارسی میانه به فند تبدیل شده و  به معنی هنر و نصیحت و حرفه بکار رفته سپس به زبان عربی رفته و معانی مختلفی پیدا کرده مثلا فنان یعنی هنرمند- فنون یعنی هنرها 
3- تغییر واژگان بدلیل انتقال از یک جامعه به جامعه دیگر و بصورت شفاهی در این انتقال  ممکن است  گوینده بعضی صداها را بخوبی منتقل نکند و شنونده نیز صداها را بخوبی و با تمام اصوات درک نکند مثلا  اشتباه گرفتن صدای ر  در آرش  بصورت آلش - 
4- انتقال واژه به زبان دیگری که صداهای آن واژه را ندارد مانند چغندر که در عربی شمندر و یا گچ که جص تلفظ می شود. در روسی هـ به خ تبدیل می شود. (مشخد)در اسپانیایی  ج  به خ تبدیل می شودعجم(هخم) و در بعضی زبانها  ج به ی تبدیل می شود جاکوب= یاکوب یعقوب هاکوب ...
5- ضرورتهای شعری و صوتی در این صورت نیز واژگان تغییر می کنند. 
6- انتقال کتبی: در انتقال کتبی بخصوص در فارسی و عربی که بعضی صداها نوشته نمی شوند هنگام خواندن تلفظ جدیدی ممکن است ظاهر شود یا هنگامیکه از لاتین کلمه ای برگردان می شود بسیاری از مواقع کلمه بطور دیگری برگدان می شود. 
واژه‌های زیر را که همگی فرانسوی هستند فارسی می‌دانند؟
آسانسور، آلیاژ، آمپول، املت، باسن، بتون، بلیت، بوکت . بیسکویت، پاکت، پالتو، پریز،بالکون-(بالاخون) پلاک، پماد، پوتین، پودر، پوره، پونز، پیک نیک، تابلو، تراس، تراخم، نمبر، تیراژ، تور، تیپ، خاویار، دکتر، دلیجان، دوجین، دوش، دبپلم، دیکته، رژ، رژیم، رفوزه، رگل، رله، روبان، زیگزاگ، ژن، ساردین، سالاد، سانسور، سرامیک، سرنگ، سرویس، سری، سزارین، سوس، سلول، سمینار، سودا، سوسیس، سیلو، سن، سنا، سندیکا، سیفون، سیمان، شانس، شوسه، شوفاژ، شیک، شیمی، صابون، فامیل، فر، فلاسک، فلش، فیله، فیبر، فیش، فیلسوف، فیوز، کائوچو، کابل، کادر، کادو، کارت، کارتن، کافه، کامیون، کاموا، کپسول، کت، کتلت، کراوات، کرست، کلاس، کلوب، کلیشه، کمپ، کمپرس، کمپوت، کمد، کمیته، کنتور، کنسرو، کنسول، کنکور، کنگره، کودتا، کوپن، کوپه، کوسن، گاراژ، گارد، گاز، گارسون، گریس، گیشه، گیومه، لاستیک، لامپ، لیسانس، لیست، لیموناد، مات، مارش، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان، ماتیک، ماشین، مانتو، مایو، مبل، متر، مدال، مرسی، موزائیک، موزه، مین، مینیاتور، نفت، نمره، واریس، وازلین، وافور، واگن، ویترین، ویرگول، هاشور، هال، هالتر، هورا و بسیاری از واژه‌های دیگر.
مثلا به واژه بالکون توجه کنید اصل آن بالخن است که تغییر یافته بالاخانه است. توجه کنید اینگونه تغییرات در کلمات طبیعی است در پارسی می گویند گرخن یا گلخن  اصل آن گرخانه است به معنی اتاق آتش در حمامهای قدیم و کوره ها بخش گلخانه یا گرخانه وجود داشته است. GOR  یعنی زبانه آتش  که به مرور  زمان  و  مخصوصا در زبان عربی به حرHOR   و حرارت تبدیل  شده است.
▪ آیا می‌دانستید که بسیاری از واژه‌های عربی در زبان فارسی در واقع عربی نیستند و اعراب آن‌ها را به معنایی که خود می‌دانند در نمی‌یابند؟ این واژه‌ها را ساختگی (جعلی) می‌نامند و بیشترشان ساختهٔ  علمای و مدرسین  دینی ترک و فارس  است. از آن زمره‌اند:
ابتدایی (عرب می‌گوید: بدائی)، انقلاب (عرب می‌گوید: ثوره)، تجاوز (اعتداء)، تولید (انتاج)، تمدن (مدنیه)، جامعه (مجتمع)، جمعیت (سکان)، خجالت (حیا)، دخالت (مداخله)، مثبت (وضعی)، مسری (ساری)، مصرف (استهلاک)، مذاکره (مفاوضه)، ملت (شَعَب)، ملی (قومی)، ملیت (الجنسیه) و بسیاری از واژه‌های دیگر.
بسیاری از واژه‌های عربی در زبان فارسی را نیز اعراب در زبان خود به معنی دیگری می‌فهمند، از آن زمره‌اند:
رقیب (عرب می‌فهمد: نگهبان و سانسور)، شمایل (عرب می‌فهمد: طبع‌ها)، غرور (فریفتن)، لحیم (پرگوشت)، نفر (مردم)، وجه (چهره) و بسیاری از واژه‌های دیگر.
آیا می‌دانستید که ما بسیاری از واژه‌های فارسی‌مان را به عربی و یا به فرنگی واگویی (تلفظ) می‌کنیم؟
این واژه‌های فارسی را یا اعراب از ما گرفته و عربی (معرب) کرده‌اند و دوباره به ما پس داده‌اند و یا از زبان‌های فرنگی، که این واژها را به طریقی از خود ما گرفته‌اند، دوباره به ما داده‌اند و از آن زمره‌اند:
ـ از عربی
فارسی (که پارسی بوده است)،  بوکت  اصل آن باغات و باقه  به معنی دسته گل یا باغ گل .  قنات (کانال) برقع (پرده ) پرده در زبان فارسی معنی های متعددی دارد یک معنی آن حجاب و پوشش است. ناگهان پرده بر انداخته ای یعنی چه !! مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه.
سراج که چراغ بوده است . صباح که پگاه بوده است - عرش که ارگ بوده است . برج که بورگ و فورگ  (بزرگ)  بوده است .
خندق (که کندک بوده است)، دهقان (دهگان)، سُماق (سماک)، صندل (چندل)، فیل (پیل)، شطرنج (شتررنگ)، غربال (گربال)، یاقوت (یاکند)، طاس (تاس)، طراز (تراز)، نارنجی (نارنگی)، سفید (سپید)، قلعه (کلات)، خنجر (خون گر)، صلیب (چلیپا) الکل  ال+ گل = الکل  و هزارها  واژه‌های دیگر.
ـ از روسی
استکان: این واژه در اصل همان «دوستگانی» فارسی است که در فارسی قدیم به معنای جام شراب بزرگ و یا نوشیدن شراب از یک جام به افتخار دوست بوده است که از سدهٔ ١۶ میلادی از راه زبان‌ ترکی وارد زبان روسی شده و به شکل استکان درآمده است و اکنون در واژه‌نامه‌های فارسی آن را وام‌واژه‌ای روسی می‌دانند.البته بعضی معتقدند اصل آن  انگلیسی و ایست تی کان  بوده است.
سارافون: این واژه در اصل «سراپا» ی فارسی بوده است که از راه زبان ترکی وارد زبان روسی شده و واگویی آن عوض شده است. اکنون سارافون به نوعی جامهٔ ملی زنانهٔ روسی گفته می‌شود که بلند و بدون آستین است.
پیژامه: همان « پای‌جامه» فارسی است که اکنون در زبان‌های انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و روسی pyjama نوشته شده و به کار می‌رود و آن‌ها مدعی وام دادن آن به ما هستند.
واژه‌های فراوانی در زبان‌های عربی، ترکی، روسی، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی نیز فارسی است و بسیاری از فارسی زبانان آن را نمی‌دانند. از آن جمله‌اند:
ـ کیوسک که از کوشک فارسی به معنی ساختمان بلند گرفته شده است و در تقریباً همهٔ زبان‌های اروپایی هست.
ـ شغال که در روسی shakal، در فرانسوی chakal، در انگلیسی jackal و در آلمانیSchakal نوشته می‌شود.
ـ کاروان که در روسی karavan، در فرانسوی caravane، در انگلیسی caravan و در آلمانی Karawane نوشته می‌شود.
ـ کاروانسرا که در روسی karvansarai، در فرانسوی caravanserail، در انگلیسی caravanserai و در آلمانیkarawanserei نوشته می‌شود.
ـ پردیس به معنی بهشت که در فرانسوی paradis، در انگلیسی paradise و در آلمانی Paradies نوشته می‌شود.
ـ مشک که در فرانسوی musc، در انگلیسی musk و در آلمانی Moschus نوشته می‌شود.
ـ شربت که در فرانسوی sorbet، در انگلیسی sherbet و در آلمانی Sorbet نوشته می‌شود.
ـ بخشش که در انگلیسی baksheesh و در آلمانی Bakschisch نوشته می‌شود و در این زبان‌ها معنی رشوه هم می‌دهد.
ـ لشکر که در فرانسوی و انگلیسی lascar نوشته می‌شود و در این زبان‌ها به معنی ملوان هندی نیز هست.
ـ خاکی به معنی رنگ خاکی که در زبان‌های انگلیسی و آلمانی khaki نوشته می‌شود.
ـ کیمیا به معنی علم شیمی که در فرانسوی، در انگلیسی و در آلمانی نوشته می‌شود.
ـ ستاره که در فرانسوی astre در انگلیسی star و در آلمانی Stern نوشته می‌شود. Esther نیز که نام زن در این کشورهاست به همان معنی ستاره است.
برخی دیگر از نام‌های زنان در این کشور‌ها نیز فارسی است، مانند:
ـ Roxane که از واژهٔ فارسی رخشان به معنی درخشنده است و در فارسی نیز به همین معنی برای نام زنان روشنک وجود دارد.
ـ Jasmine که از واژهٔ فارسی یاسمن و نام گلی است.
ـ Lila که از واژهٔ فارسی لِیلاک به معنی یاس بنفش رنگ است.
ـ Ava که از واژهٔ فارسی آوا به معنی صدا یا آب است. مانند آوا گاردنر.
ـ واژه‌های فارسی موجود در زبان‌های عربی، ترکی و روسی را به دلیل فراوانی جداگانه خواهیم آورد.
▪ آیا می‌دانستید که این عادت امروز ایرانیان که در جملات نهی‌کنندهٔ خود «ن» نفی را به جای «م» نهی به کار می‌برند از دیدگاه دستور زبان فارسی نادرست است؟
امروز ایرانیان هنگامی که می‌خواهند کسی را از کاری نهی کنند، به جای آن که مثلا بگویند: مکن! یا مگو! (یعنی به جای کاربرد م نهی) به نادرستی می‌گویند: نکن! یا نگو! (یعنی ن نفی را به جای م نهی به کار می‌برند).
در فارسی، درست آن است که برای نهی کردن از چیزی، از م نهی استفاده شود، یعنی مثلاً باید گفت: مترس!، میازار!، مده!، مبادا! (نه نترس!، نیازار!، نده!، نبادا!) و تنها برای نفی کردن (یعنی منفی کردن فعلی) ن نفی به کار رود، مانند: من گفتهٔ او را باور نمی‌کنم، چند روزی است که رامین را ندیده‌ام. او در این باره چیزی نگفت.
▪ آیا می‌دانستید که اصل و نسب برخی از واژه‌ها و عبارات مصطلح در زبان فارسی در واژ‌ه‌ها عبارتی از یک زبان بیگانه قرار دارد و شکل دگرگون شدهٔ آن وارد زبان عامهٔ ما شده است؟ به نمونه‌های زیر توجه کنید:
ـ هشلهف: مردم برای بیان این نظر که واگفت (تلفظ) برخی از واژه‌ها یا عبارات از یک زبان بیگانه تا چه اندازه می‌تواند نازیبا و نچسب باشد، جملهٔ انگلیسی I shall have (به معنی من خواهم داشت) را به مسخره هشلهف خوانده‌اند تا بگویند ببینید واگویی این عبارت چقدر نامطبوع است! و اکنون دیگر این واژهٔ مسخره آمیز را برای هر واژهٔ عبارت نچسب و نامفهوم دیگر نیز (چه فارسی و چه بیگانه) به کار می‌برند.
ـ چُسان فُسان: از واژهٔ روسی Cossani Fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است.
ـ زِ پرتی: واژهٔ روسی Zeperti به معنی زتدانی است و استفاده از آن یادگار زمان قزاق‌های روسی در ایران است در آن دوران هرگاه سربازی به زندان می‌افتاد دیگران می‌گفتند یارو زپرتی شد و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش دیگر به هم ریخته است.
ـ شِر و وِر: از واژهٔ فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است.
ـ فاستونی: پارچه ای است که نخستین بار در شهر باستون Boston در امریکا بافته شده است و بوستونی می‌گفته‌اند.
ـ اسکناس: از واژهٔ روسی Assignatsia که خود از واژهٔ فرانسوی Assignat به معنی برگهٔ دارای ضمانت گرفته شده است.
ـ فکسنی: از واژهٔ روسی Fkussni به معنی بامزه گرفته شده است و به کنایه و واژگونه به معنی بیخود و مزخرف به کار برده شده است.
ـ لگوری (دگوری هم می‌گویند): یادگار سربازخانه‌های ایران در دوران تصدی سوئدی‌ها است که به زبان آلمانی به فاحشهٔ کم‌بها یا فاحشهٔ نظامی می‌گفتند: Lagerhure.
ـ نخاله: یادگار سربازخانه‌های قزاق‌های روسی در ایران است که به زبان روسی به آدم بی ادب و گستاخ می‌گفتند Nakhal و مردم از آن برای اشاره به چیز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کرده‌اند.
 

Wednesday, 12 October 2011

تاثیر و نقش زبان فارسی در زبانهای شبه قاره هند



آیا می دانید نیمی از کلمات اردو از زبان فارسی است؟
آیا می دانید در زبان های ترکی و عربی بین 5 تا هفت هزار واژه فارسی وجود دارد؟


حتما با نوشته های آقای پورپیرار در ضدیت با تاریخ ایران و ضدیت با نام خلیج فارس و دشمنی با زبان فارسی آشنا هستیدبرای آشنایی با افکار او همفکرانش اینجا  را کلیک کنید.


وی در سالهای 1370 تا 1380 کتابهایی برضد تاریخ قدیم ایران نوشت که عکس العمل زیادی در بر نداشت بلکه بسیاری از افراد از وی تقدیر و هواداری کردند اما هنگامیکه شروع به بیان مطالبی علیه دوره صفوی و در ضدیت با زبان فارسی  و عربی نامیدن خلیج فارس نمود مشخص شد که وی انگیزه های قومی و نژادی دارد و بخشی از نوشته های وی برگرفته از کتابهای تاریخ تمدن عراق است که حزب بعث عراق تدوین کرده و در خصوص اشغالگری و جنایات فارسها ادعاهایی دارد.
اما از همه مهمتر وی مدعی شد که نام خلیج فارس سندیت ندارد و این نام را به اشتباه بر خلیج اطلاق کرده اند و استعمار و یهودیان  آن را ترویج کرده اند و زبان فارسی کلمه ای به زبان عربی صادر نکرده و فارسی زبانی عقیم و نا کارآمد، خام، سترون و تازه ساز است و فرهنگستان ناکارآمد زبان فارسی نیز نمی تواند این زبان سترون را از مرگ نجات دهد.(نقل از وبلاگ ایشان در سال 1382 )و همچنین نگاه کنید به وبلاگ بلاکفا هواخوری شماره 7- شهریور 90
 در سال 1382 من دو جوابیه به این مطلب برای وبلاگ ایشان فرستادم که منتشر نکرد:
1- زبان فارسی در دهکده جهانی و تاثیر فارسی بر زبان عربی خوشبختانه بعدها در سال 85 این مطلب را روزنامه همشهری چاپ کرداینجا::
و مقاله زیر نیز مطلبی دیگر در همان راستا است تا شاید پورپیرار و حامیانش در خصوص این دو ادعا که فارسی زبان مرده ای است و خلیج فارس سند ندارد درس گیرند.
تاثیر و نقش زبان فارسی در زبانهای شبه قاره هند.
مقدمه
نکاتی در باره زبانشناسی عمومی با تکیه بر عربی و فارسی
با توجه به اینکه تقریبا اکثر کلمات عربی در زبان اردو و هندی از طریق فارسی به این دو زبان راه یافته ناچار هستیم توضیحاتی در این باره بدهیم.
 در مقاله" اهمیت زبان فارسی در دهکده جهانی" در بخش دوم این مقاله تحت عنوان نقش زبان فارسی در ادبیات عربی، بعضی واژگان عربی شده بیان شده است. دو ایراد بر این محبث از سوی خوانندگان وارد شده بود یکی اینکه بعضی کلمات را مربوط به زبان اوستایی، سانسکریت و پهلوی دانسته بودند و یا در مورد بعضی کلمات معرب نظر دیگری داشتند مانند شارع (به معنی خیابان) را معرب از شاهراه مطرح کرده بودند. یا بعضی کلمات را ترکی و یا عبری دانسته اند مانند قاشق، جهنم .

در پاسخ باید گفت که نویسنده با آگاهی از آن اشکالات و نظریه های متفاوت،  مقاله مذکور را نوشته است آن  مقاله در مبحث زبانشناسی عمومی است  و هدف آن بیان کلیات بوده و بطور آگاهانه  از ورود به جزئیات خسته کننده و بعضا غیر سودمند خودداری شده است. کلماتی مانند قاشق و جهنم (گهینم) اگر هم فارسی نباشند از طریق زبان فارسی به عربی وارد شده اند. و هیچ ضدیتی  با موضوع مقاله ندارد. برای نسبت دادن یک کلمه به یک زبان دستکم باید 5 آزمایش اصلی انجام داد. با آن آزمایشها این مطلب رایج که قاشق و یا پسوند" چی" در کلماتی مانند کرباسچی قهوه چی از زبان ترکی آمده باشد ثابت نمی شود." چی " پسوندی است برای  صفت فاعلی از زبان پارسی کهن و سانسکریت است و پسوندهایی مانند چیدن و چیدمان و قهوه چی  از آن ساخته شده است و مانندپسوند  گر- کار (کار+ گر- چیت گر -  برز+ کار) صفت فاعلی و یا اسم فاعل درست می کند. واژه  قاشق را فقط بخشی از ترکها بکار می برند و نه همه ترکها و کاربرد آن پیشینه زیادی در ادبیات ترکی ندارد اما این کلمه در بین همه فارس زبانها رایج است و می تواند تغییر یافته و معرب و یا ترکی شده باشد( از  چاگوگ (چاقو) و یا ازکمچک و یا کمشچک ) مثلا همه می دانند که کلماتی مانند بغدا و بصره فارسی است اما اینکه بغداد عربی شده بگ داد (خدا داد) یا باغ داد (باغ عدالت) و یا باغ دادار باشد اختلاف هست.

این نام در سانسکریت و پهلوی و در اوستا  و وندیداد به صورت  بگوداته ( بغوداته) bağō-dâta  وجود دارد و البته خود واژه باغ هم می تواند تغییر یافته باگ باشد. واژه « بگ پور یا بغ پور» را به شکل معرب آن فغفور گفته اند؛ و نامهای «بجستان» و «بیستون» نیز هردو  دگریدهٔ «بغستان» است. همچنین می توان گفت تلفظ بگ داد بصورت بغداد کاملا فارسی است و نه معرب برای اینکه بگ و بغ  هر دو تلفظ در فارسی میانه وجود داشته است.
 بصره : پس راه یا بس راه در هزار و یک شب نام" بس راه شهر" شهری که سندباد سفر دریایی خویش را از اینجا شروع کرده‌است یاد شده است منابع دیگری می‌گویند مبدأ پیدایش نام آن از کلمه فارسی بس راه یا بسوراه به معنای «جائی که بسیاری راهها به یکدیگر می‌رسند» می‌باشد. در مورد ریشه بسیاری از واژه ها نکات و حقایق و حتی داستانهایی می تواند وجود داشته باشد مانند: استکان =   East Tea Can ظرف چای شرقی یا چوسفیل = چسترفیلد (Chesterfield).
 همانطور که در آن مقاله هم آمده است در حوزه زبان شناسی عمومی می توان همه زبانهای رایج در ایران دوره ماقبل اسلام را در گروه زبان فرس قدیم( پارسی کهن) قرار داد. کلمات مشترک در زبان سانسکریت، پهلوی، اوستایی زند، انگلیسی ، لاتین  و فارسی میانه  که حتی به زبان عربی  هم راه  یافته اند مانند:
 روز- زن-  نام- نه نیرو- شکر- کند(قند)- فرزانه لیمو- مردن- ستون- ستاره راز- سر کرباس- یوغ-  دار- در- کوز- هوس (خانه) - زم بگ- دندان-  شطرنگ- شمن و سمن(بت صنم)  صابون- ستون- سکر رایت - سماق- زعفران- قهوه زنجپیل- طشت- بدن- لگ هوس (خانه)- در- باقه (باغ گل) لوبیا- گل الکل حنا- و ...  ریشه هریک از این کلمات را به  هریک از این زبانهای فوق  مرتبط کند و جالب اینکه بسیاری از  فرهنگهای اروپایی و به تقلید از آنها لغتنامه های ایرانی و عربی این کلمات را به نادرستی از زبان عربی دانسته اند در حالیکه هیچکدام از این کلمات اصلا نه ریشه و نه  سابقه تاریخی حضور در ادبیات عرب  ندارند. اینگونه ریشه شناسی یک دایره باطل ایجاد می کند و سبب ریشه شناسی غیر واقعی یا جعلی می شود بنا براین در یک تقسیم بندی کلی،  زبانهای اوستا، سانسکریت، پهلوی ، ودادی،  زند ، مزدکی و ... را عموما در یک گروه اصلی  بنام زبان "فرس قدیم" قرار داده اند فرس قدیم  یعنی" پارسی کهن"و یا پارسی باستان  و این در تقسیم کلی و زبانشناسی عمومی کاملا پذیرفته شده است حتی در حوزه تخصصی هم گاهی بین زبان اوستایی و سانسکریت و پهلوی تفاوت قائل نمی شوند. بطوریکه زبانشناسان متقدم عرب نویس و خود عربها هم بطور نمونه کلمه عشق را معرب شده از فرس قدیم گفته اند اما می دانیم که می توان ریشه واژه "عشق" را در" ایسک"-  اسک"  سانسکریت و پهلوی و اشکانی هم یافت.
برخلاف باور رایج، می توان گفت زبان سانسکریت یک زبان ایرانی است و نه زبان هندی و  این زبان در حوزه تمدنهای ایرانی که بدلایل سیل، زلزله، خشک شدن و یا تغییر مسیر ناگهانی رودخانه ها و ... از میان رفته اند مانند حوزه جیرفت و شهر سوخته (جنوب شرقی ایران)شکل گرفته است این مردمان عموما به سوی رودخانه های ایندوس  و فلات هندوستان(و پاکستان امروزی) که سرزمینی پر باران و سرسبز است مهاجرت نموده اند. جمعیت  اندک و پراکنده سانسکریت زبان ها در شمال و غرب هند نشانگر مهاجر بودن و غیر بومی بودن سانسکریت زبان ها در هند است. امروزه با اطمینان بهتری می توان گفت آریایی های هند از فلات  ایران به هند مهاجرت کرده اند و نه بر عکس، دلایل متعددی برای این ادعا و اینکه  سانسکریت زبانی ایرانی است  وجود دارد که خود فرصت دیگری می طلبد.
به هر حال سانسکریت هم زبان اولیه بشر نیست قرنها قبل از سانسکریت و پهلوی و اوستایی زبانهایی وجود داشته است. انسان از یکصد هزار سال قبل ابزار را شناخته است و از همان زمان هم گفتار  را در حد واژگان ضروری مورد نیاز ابتدایی خود  اختراع کرده است اما از آنجا که اسناد مکتوب و عمراختراع خط نسبت به عمر انسان ناطق(سخن گو) و شعورمند بسیار اندک است نمی توان در مورد تاریخچه زبانها با قاطعیت نظر داد.
 دانش زبانشناسی متکی بر نوشته های بجای مانده است و قدیمی ترین سنگ نوشته های پیدا شده  تا کنون حدود سه تا چهار هزار سال را دربرمی گیرد.
از آنجا که تقریبا همگی یا  اکثریت معربات از زبان فارسی از دوره " فارسی میانه " گرفته شده و خود فارسی میانه وارث زبانهای ابتدایی متعددی است. بنا براین نیازی نیست که در حوزه زبانشناسی عمومی یک واژه را تا چند دوره تاریخی قبل ریشه یابی گردد.
 بنظراستاد ملک شعرای بهار پدر زبانشناسی نوین ایران بطور کلی زبان فارسی به سه دوره متمایز می شود : دوره هخامنشی و ماقبل (دوره باستان ) دوره میانه(تا پایان دوره ساسانی)- دوره جدید (بعد از فتح اسلام).  اما بنظر این نگارنده با توجه به اشکالاتی که در این تقسیم بندی وجود دارد اگر بخواهیم دوره های جداگانه تاریخ فارسی را به سه دوره جداگانه تقسیم کنیم بهتر است بگویم 1- دوره پارسی کهن(پارسی باستان تا سقوط ساسانیان) 2- دوره فارسی آمیخته با عربی(مانند متن کتاب بوستان و گلستان و عهدنامه ها و وصیت نامه های دوره صفویه و قاجاریه و متن های دروس حوزوی قدیم)
 3- دوره فارسی نوین از انقلاب مشروطه تا کنون.
این تقسیم بندی نیز استثنا هایی دارد اما در مجموع مستند تر و قابل فهم تر است زیرا در این سه دوره دگرگونی های پایه ای در زبان فارسی بطور روشن مشخص است. بیشترین دگرگونی زبان فارسی مربوط به دوره حاکمیت زبان عربی بر ایران است در این دوره عموم واژگان فارسی دچار تغییر و تحول می شوند(مانند تبدیل گ و ک به ق عربی و یا حذف آنها  و تبدیل پ -  ژ به  ف  - ج و یا افتادن بعضی صداها ) بخش اصلی این واژگونی کلمات تحت تاثیر خط کوفی( خط رایج در حیره و بصره در دوره ساسانی) و زبان عربی مکی که فاقد حروف گ.چ.پ.ژ است و سایر صداها و حروف نیز بر اساس وزن و قالب و شیوایی گفتار دگرگون می شود صورت گرفته است.
 در فارسی نوین معمولا متن عربی در جمله ها وجود ندارد و واژگان عربی از وزنهای سنگین(مانند استمهال، عظیم الشان و استطاعت و....) کمتر بکار می رود والبته واژگان تخصصی جدید از زبانهای اروپایی تا حدود زیادی وارد متن های فارسی شده است.
کاربرد جمع مکسر عربی که فهم زبان فارسی را مشکل کرده است بندرت انجام می گیرد مثلا بجای لرها و کردها دیگر الوار و اکراد بکار نمی رود و توصیه می شود که اسامی خارجی و داخلی بصورتی که هستند و نه بصورت معرب، بیان شوند مثلا اسامی معرب(عربی شده)  طهران، طوس، طبس، ابر قو، دستجرد،  قزوین- زنجان- قزاقستان - جولان- نابلس- غرناطه بصورت درست آن تهران، توس، تبس، ابرکوه، دستگرد، کسپین- سنگان- کازاکستان، گولان(گلها) نوپلوس،گرانادا  بکار روند برای اینکه عربها در عربی سازی قواعدی دارند و ناچار هستند از آن تبعیت کنند مثلا گ.  پ.چ را باید تغیر دهند وحروفی مانند" و"  " ک" در اکثر کلمات برای آنها سنگین است وناچارند  "و" را به ف و ک را به ق و یا به حروف دیگری تبدیل کنند حروف عله "و"ا"ی" را هم تبدیل می کنند مثلا کنستانتینوپول را مسلمانان به قسطنطنیه و سپس به استانبول تبدیل کرده اند در این گونه تغییرات  چون اسم کاملا ساده شده است قابل پذیرش است. برای اینکه تمایل زبان به ساده شدن است.  نباید در زبان فارسی گرانادا را به غرناطه و یا دهران را به ظهران و یا گولان را به جولان تبدیل کنیم در کلمات پارسی باستان حروف یا صداهای  "ق- غ ع - ط- ظ- ح ث" بطور ذاتی وجود نداشته است. ما برای کلماتی که این صداها را دارند عربی و یا معرب هستند همان تلفظ ت ه- غ(ک)- س ز-  ا - را داریم امادر نوشتن مشکلات متعددی داریم برای نمونه :
با توجه به وجود کلمات عربی و معربات برای صداهای کاملا مشابه، حروف مختلف داریم
«شیشه» را نمی‌شه غلط نوشت باید بخاطر داشت که تمام کلمات غیر عربی را با ساده ترین شکل نوشت مثلا  «اینترنت» رامی توان  ۷ جور غلط نوشت. اما ساده ترین راه نوشتن آن بصورت اینترنت است . «احتذار» را می توان  ۳۱ جور غلط نوشت «استحقاق» و استثمار را می توان  ۹۵ جور غلط نوشت و «اهتزاز» و اعتراض را  می شود  ۱۲۷ جور غلط نوشت!.
 در کتابهای لغت نامه  نیز اشتباهاتی  وجود دارند مثلا در فرهنگ دهخدا آمده است : "معمولا کلماتی که ق و ظ دارند ترکی و یا عربی هستند". در حالیکه بهتر بود می نوشتند معمولا اینگونه کلمات عربی شده و یا ترکی شده هستند. مانند قران Garaan  که ترکی شده و یا عربی شده گران به معنی گرانبها  و ارزشمند است. (صاحب قرانیه).
 یکی از مغلطه های رایج و عدم خودباوری در میان زبانشناسان ایرانی این است که وقتی یک ریشه جدید و یافته جدید مطرح می شود بطور نمونه ریشه عجم و نهی و عالی ...)که برخلاف باور عامه،  ریشه فارسی دارند و نه  عربی ، استدلال این افراد این است که می گویند اگر اینجور بود اساتید بنام قدیم آن را می گفتند مثلا دهخدا یا فرهنگ معین و ...  
چنین استدلالهایی جای شگفتی دارد اینگونه مغلطه هاو سفسطه ها مسیر نوع آوری و ابتکار  را بر هر گونه پیشرفت علمی در زمینه ادبیات می بندد.
برای اینکه بزرگانی که ما آنها را خبره یا دانشمند یک موضوع می پنداریم دایره آگاهی آنها نیز محدود بوده است و آنها هم در سطح یک استاد باسواد متوسط به بالا بوده اند و هیچکدام اشتباه ناپذیر نبوده اند. هیچ فرهنگ نامه و دایره المعارفی را یک فرد به تنهایی ننوشته است همه آنها کار گروهی بوده و دهها و حتی صدهها نفر در آن نقش داشته  و دارند. بطور نمونه فرهنگ علامه دهخدا را دهها دانشجو و استاد برجسته فراهم کرده اند و چند استاد هم بر آن نظارت نموده اندیکی از آنها پروین گنابادی بوده است. یا حتی تفسیر علامه طباطبایی را چند نفر کمک کرده اند و علامه طباطبایی نظارت کرده است.
در ایران اصلا زبان شناس متخصص و فوق تخصص وجود ندارد زبانشناس باید علاوه بر دانشهای ضروری زبانشناسی و تاریخ  دستکم به سه زبان مهم دنیا تخصص(داشتن کتاب و یا مقاله) و دستکم 5 زبان مهم دیگر را نیز در حد فهم و آشنایی بداند. پس فقط داشتن مدرک دکترای ادبیات فارسی و یا دکترای ادبیات عرب و درجه استادی  ... کافی نیست. در ایران  عموم افراد خود را آشنا به زبانهای عربی و انگلیس و ترکی می دانند. حتی بعضی ها پا را از اینهم فراتر گذاشته و در رزمه کاری خود در بخش آشنایی به زبانهای خارجی عربی را هم می آورند. اما واقعیت چیز دیگری است و تاسف بارتر اینکه حتی ما متخصص زبان عربی و یا زبانشناس عربی در ایران نداریم.
تعدادی اندکی نیز که مطرح هستند کار نوآوری و بدیعی انجام نداده اند و در همان چهارچوب دایره اسلاف چرخیده اند و بسیاری از کارهای آنها کپی برداری از کارهای گذشتگان است.  
عده ای در پوشش مقدس نمایی زبان سنگر می گیرند و معربات را منکر می شوند. این در حالی است که  فرهنگستان زبان اتحادیه عرب که برای استاندار سازی معربات در همه کشورهای عربی تشکیل شده است به دنبال تقدس سازی عربی نیست و کتابهای در خصوص معربات منتشر نموده اند حتی مطالبی در ضدیت با مقدس سازی زبان عربی نوشته اند مثلا کتابی سال 2003 چاپ شده تحت عنوان"هذا جنایة سیبویه علیه ای" این کتاب انتقادات زیادی بر سیبویه و قواعد عربی دارد که البته این نگارنده بسیاری از آن انتقادات را وارد نمی داند مثلا اگر سیبویه قواعد عربی را یکسان سازی و استانداردسازی نمی کرد امروزه در 22 کشور عربی هر کدام قواعدی می داشتند و زبان عربی سخت تر می شد همانند وزن های اندازه گیری قدیم که هر شهری واحدخاص خود را داشت مثلا مثقال ومن تبریز- مثقال زنجان- من مشهد، من اصفهان یا تهران- که امروزه بجای همه آنها در سراسر دنیا کیلو و گرم را به عنوان استاندارد جهانی  داریم و کار ساده تر شده است.  اکثر علمای دینی نیز تقدس سازی زبان را رد کرده اند و پذیرفته اند که در قران کلمات دخیل وجود دارد حتی کلمات عبری مثلا یعقوب یک اسم عربی شده از ( یاکوب= جاکوپ =خاکوپ= هاکوپ) است و در اصل عبری است. یوسف = (جوزف،خوزه، یوزار) غیر عربی است. به هر حال افرادی مانند ابن تیمیه ، امام النووی، ابومحمد حرب ابن اسماعیل و عبدالحق الترکمانی از عرب نویسان و کارلونلینو ، ارنست رینان، فرنباگ آلمانی  از غیر عربان  در برتری نژاد و زبان عربی سخن ها گفته اند و کسانی نیز در رد نظر آنها سخن گفته اند.
  زبان ترکی نیز زبان کهنی است اما زادگاه آن منطقه ای است بین مغولستان- سینکیانگ و قرقیزستان. این منطقه در گوشه ای در انزوا بوده است زندگی آنها فقط دامداری و کوچ روی  بوده است  و کشاورزی و تمدن (ساختمان و شهر سازی) نداشته اند حداکثر کلماتی که برای رفع و رجوع زندگی دامی خود نیاز داشته اند بین دویست تا 600 کلمه بوده است. حتی آنها هنگامیکه در هزار سال اخیر تاخت و تاز کردند و فتوحاتی داشتند با خود ادبیات و فرهنگی را صادر نکردند حتی ترکان غزنوی و سلجوقی در مکانهای تسلط خود در هند و ترکیه امروز زبان فارسی را زبان اداری خود قرار دادند. ترکها و عربها قبل از اسلام فقط ادبیات شفاهی داشتند و ادبیات مکتوب بعدها در میان آنها رایج شد زبان فارسی بدلیل موقعیت استراتژیک ایران خوش شانس تر از ترکی بوده و گرنه جمعیت و حوزه نفوذزبان ترکی بیشتر از فارسی است. سادگی زبان فارسی و انگلیسی این است که فرد با دانستن حدود  900 کلمه می تواند با این زبان سخن بگوید و مشلات و نیازهای خود را بیان و تعریف کند اما در زبان عربی اگر یک فرد مثلا ایرانی یا انگلیسی 5000 کلمه هم بلد باشد نمی تواند ارتباط کلامی مناسبی برقرار کند. 
تفاوت ریشه شناسی در عربی با سایر زبانها

هر فارس زبانی بطور نمونه هنگامیکه  در زبان هندی و اردو صدها کلمه مانند:
 " زندگی zendeghi-آزادی azadi- پریشان parishan- کمرkamar - بازار  bazarپیشکش pishkesh– پسمانده pesmandeh – درد derd - مالش و ...  و یا در ترکی "دلبر dilber -بالخون balcon (بالاخونه) atesh آتش- alev الوو( آتش)-  badem بادام - mehtap مهتاب - avare آواره - derbeder دربه در - chare چاره - penjere پنجره-  divar ديوار- siah سياه - bichare بي چاره - chanta چنته (كيف)- chorba شوربا - arzu ميل ، آرزو avaz آواز - azad آزاد - bizar بي زار - -bigunah بي گناه -zira زيرا- chunku چونكه -jivan جوان- bahchivan باغچه بان- damat داماد-  nilufer نيلوفر ، آنکارا(انگورا)و ....  یا در انگلیسی صدها کلمه مانند : بابا- پاپا- پیر- ماما- فادر- مادر- داتر(داختر) لگ(لنگ) دنت(دندان) و ... می بینید بسادگی به ذهن زبانشناسان خطور می کند که این کلمات در فارسی هم هست ومی توانداز فارسی به آن زبانها و یا برعکس راه یافته باشد.
اما در زبان عربی اینطور نیست زبان عربی بندرت واژه ای را بدون دستکاری به تابعیت در می آوردبه مثالهای خیلی ساده و مشهور زیر که جزو معربات جدید هستندتوجه کنید آیا با دیدن این کلمات ذهن به کلمه ای فارسی و یا انگلیسی خطور می کند؟ جص- جوجول بلس(قوقول بلس) - اوراش –  تقنیه – خارطه – ابناک - صکوک– ماکیاج –باشویه – لعاب- استئناف.
جص معرب گچ است، جوجول بلس معرب گوگل پلاس  و اوراش جمع ورشه است که از ورک شاپ انگلیسی گرفته شده- خارطه عربی شده "کارتا "(کارتوگرافی)و تقنیه همان تکنیک است. ابناک و بنوک جمع مکسر بانک است. صکوک جمع صک است که عربی شده" چک"  است و سکه و مسکوکات هم از همین واژه است. ماکیاج عربی شد میک آپ (آرایش) است باشو- باشویه از پاشا از پادشاه به معنی بخشدار و باشویه بخشداری.  لعاب عربی شده آب( ال.آب) است به معنی آب دهن و آبگری و رنگ دادن فلزات.(آبگری)بصورت عبگری و عبقری یعنی هنرمندانه و زیباسازی و نبوغ .استئناف از بردن نو به باب استفعال بدست آمده به معنی از" نو "خواستن، دوباره درخواستن،(تجدید نظر در حکم)
این نمونه ها نشان می دهد که  چقدر پیدا کردن کلمات فارسی در زبان عربی مشکل و استدلال کردن برای تائید آن سخت است.
معربات(عربی شده ها)
هر کلمه بیگانه ای که وارد زبان عربی می شود باید تبدیل به عربی شود. این خصوصیت زبان عربی در مورد افعال این مزیت را دارد که هویت اصلی ان از بین می رود و کلمه عربی معرفی می شود مانندپند(فن- فنون فنان فن یفن )  اوراش جمع ورشه  عربی شده ورکشاپ انگلیسی به معنی کارگاه  با توجه به این تغییرات و خصلت ذاتی صرف و نحو و قالب و باب های مختلف و قانونهای عربی سازی است که عرب زبانها می تواننداینگونه کلمات را عربی بدانند بطوریکه می گویند بیشتراز نیمی از کلمات فارسی عربی است ولی عربی کلمه فارسی و یا اجنبی ندارد یا بندرت دارد. اما اشکالاتی نیز بر معربات وارد است که بیشتر خود را در اسامی جغرافیایی و اسامی اشخاص بروز می دهد..
 علی رغم اینکه سالها است که در کشورهای عربی، سازمانهایی مسئول تعریب و یکسان کردن  تعریبات شده اند و فرهنگستان ویژه ای در اتحادیه عرب برای تعریب تشکیل شده اما هنوز هم در تعریبات کلمات بیگانه ای که 4 صدای گ- چ پ ژ  دارند و تغییرات در 4 صدای  و- ا - ی - ک  باعث نابسامانی های زیادی در ترجمه نامها و اسامی خارجی در زبان عربی شده است. بطور مثال برای هامبورگ (عربی شده هبمورک- هامبورغ- هامبورج وجود دارد)- برای کینگ(قینج- کینق-قینک )- برای گولان = جولان و غولان برای پاراگوئه = باراجویه و فاراغویه - برای جان گارانگ(جهان قارانق- جوان جارانک جان کارانق) - برای گورباچوو= (جوربایتشف- کورباشف - جورجبایتشف) برای یونان گریک (الکریک الاغریق- اغریق) پاراگوئه = باراجوای- فاراکویای ) موزامبیک-(موزمبق- موزامبی) اوگاندا (اوغندی-اوجاندا- اوکاندا) برای گرانادا-(غرناطه- کراندی) پرو =  (بیرو- بروف)- ژاپن (یابان- یابون- جابان- جابون- هابان- خابان) ونزوئلا- فنزویلا فنزولا) برای ژانویه- ( ینایر- یانوی- جانوی ) ژوئن (جوان= یونیو= جون) و برای اسامی مشابهه  تعریب های مختلفی در کشورهای مختلف عربی صورت می گیرد.
برای اسامی جمع مذکر نیز همین نابسامانی وجود دارد مثلا ورشه = اوراش = ورشات = ورکشاتات بنک ابناک بنوک- و .... روزنامه شرق الاوسط در شماره  6264  حدود دوازده سال قبل در مقاله ای بعنوان "الغين غ هو البديل الصحيح لحرف G واستعمال الجيم خطأ: پیشنهاد کرده است که برای عربی کردن گ  فقط باید غ بکار رود و نه کلمات دیگری مانند ج ولی هنوز هم در جهان عرب اختلاف بر سر غ و ج و ظ  ادامه دارد. عده ای دیگر می گویند اجداد آنها  Greek را بصورت إغريق عربی کرده اند و نه بصورت  إجريك و  Gothic را  الغوط ونه  الجوط، و Geography جغرافية و نه ججرافية-. غاندی  Gandhi و نه جاندی وَ Van Gogh. فان قوق نه  فان جوک و ... تعریب کرده اند ولی عده ای دیگر می گویند اجداد آنها  گل را بصورت جول معرب کرده اندو ...الخ.
اما به هر حال هنوز كلماتی مثل جوربایتشوف(گورباچو) وريجان (ریگان) وجوجول فلاس (گوگول پلاس) وجروميكو(گرومیکو) بجای غورباتشوف وريغان وغوغول وغروميكو! استفاده می شود.
 سازمانهای متخصص تعریب می گویند باید بگویید غوغول و نه جوجول در حالیکه عربهای قدیم  گل را بصورت جل و جول معرب کرده اند مانند جلجلان  اما امروزه به عبدالله گل عبدالله غول می گویند.  و نه عبدالله جول .
 عده ای مانند پرفسور هادی التازی رئیس مجمع کنگره تعریب عربی  مدافع این هستند که عربها در معربات همان سبک فارسی و اردو را اختیار کنند و حروف گچپژ را عینا  در معربات بکار ببرند زیرا این شیوه بخصوص در اسامی جغرافیایی  معربات را از نابسامانی نجات می دهد و با استانداردهای سازمان یکسان سازی اسامی جغرافیایی سازمان ملل همخوانی دارد. اما مخالفان او می گویند این شیوه می تواند باعث آسیب رساندن به ادبیات رایج و اجدادی آنها شود.
برای پی بردن به اهمیت یک زبان باید جایگاه و خاستگاه اولیه آن را هم مطالعه کرد وقتی از اهمیت زبان فارسی سخن گفته می شود به  این دلیل است که فارسی زادگاهش فلات ایران است این فلات شاهراه جهان متمدن آن زمان بوده است(هندو چین- مصر و روم) و از سوی دیگر به مهمترین آبراههای دنیا وصل بوده است. و پادشاهان آن فرستادگانی را به سایر کشورها اعزام و فرستادگانی را به حضور می پذیرفته اند و بدلیل تنوع نوع زندگی(دامی_ کشاورزی_ صنعتی) بطور طبیعی به واژگان زیادی نیاز داشته اند به همین دلیل هم واژگان زیادی وارد کرده و هم صادر کرده اند. این در واقع مدیون موقعیت جغرافیایی ایران است و نه مدیون نژاد ایرانی.
زبانهای هندی
در هندوستان حدود 800 زبان و دو هزار گویش مختلف وجود دارد که همگی در 22 گروه زبانی عمده قرار می گیرند و تقریبا عموم آنها در گروه هندو آرین قرار دارند که مهمترین آن زبان هندو / اردو است، زبان اردو نامی است که پس از استقلال پاکستان(1947) به زبان رسمی پاکستان داده شد و نوشتن آن نیز با خط فارسی( نستعلیق) رسمیت یافت تا تمایز پاکستان را از هند و از زبان هندو نشان دهد. در نتیجه زبان اردو از ابتدای تاسیس پاکستان بسمت کم کردن وابستگی خود از زبان هندی رفته و بیشتر به سمت قرض گیری وازگان عربی، فارسی و انگلیسی حرکت کرده است. زبان اردو با الفبای فارسی و خط نستعلیق علاوه بر پاکستان سومین زبان رسمی و مهم هندوستان و زبان رایج شمال و غرب  این کشور است.
نیمی از کلمات اردو، فارسی ناب و یا عربی متداول در زبان فارسی است.
کلمات عربي در زبان فارسی به شش نوع وجود دارد:
1.       با معنی یکسان که الان نیز در عربی رایج است 
2.       با معنی غیر یکسان و یا حتی متضاد
3.       کلماتی که در عربی فعلی نیز رایج است ولی معنی آن در عربی متفاوت است و به معنی دیگری بکار می رود.
4.      کلماتی که در زبان عربی برای آن معنی ها و چم های متعددی وجود دارد اما در فارسی فقط به یکی از معانی بکار می رود.
5.      کلماتی که دائرة معنای آن محدود است یعنی در عربی برای آن معنی عام و کلی بکار می رود ولی در فارسی به معنی خاص و یکی از مصادیق آن بکار می رود
6.       بکار بردن کلمات در بابهای متفاوت.
7.       شبه عربی های ایرانی ساخته شده مثل (مکلا)
8.       استفاده از قالبها و بابهای عربی در غیر محل خودش(استهلال)
9.       مفردات عربی ویا مشتقات و بابهای مختلف آن که ریشه آن فارسی هستند: مانند. جناه (معرب از گناه) جنایت- جنحه- جنایی- مجنی له و علیه  فن فنون فنان- تفنن نسخ دفتر  و ...
توضیح: واژه "معنی" معرب شده از مینو Meanu در فارسی است و انگلیسی آن   Meaning است. معادل معنی در فارسی می شود" چم " چم یعنی هم تراز هم معنی بنا براین در زبان فارسی بجای معنی می توانیم بگوییم چم و یا مینی  بجای مترادف هم چم . 
1-    کلمات با معنی یکسان  در عربی هم بکار می رود:
امتحان ـ اشتياق ـ انتحار ـ استعمال ـ التيام ـ ارتباط ـ ابتدا ـ انتها ـ اقتضا ـ افترا ـ اتکا ـ ارتقا ـ اکتفا ـ  انبياء ـ رسل - ارسال ـ استقراء ـ امتناع ـ اشتراک ـ اکتساب ـ اتحاد ـ استمرار ـ اعتقاد ـ انتخابات ـ التهاب ـ انتساب - أباطيل «أراجيف» - «تُرَّهات» - «مزخرفات». ابتکار- ابتياع- ابد- ابراز- ابطال- ابقا- احتلام- اِخلال-  اذيت- ارائه- ارتعاش- ارتفاع- ارتحال- ارتکاب- ارتقا معنی-  ارث ارجح - صله رحم ازدحام - غلط- صحیح صلاه محکمه و ...


2- با معنی متضاد و یا غیر یکسان  در زبان عربی:
الف: معنی متضاد: رقابت- تضعیف(چند برابر نمودن) - تخفیف- انقلاب- کثیف(شلوغ پر رفت و آمد)- استثمار- مجلس- تفصیل- تحکیم- خوبه ( خیبه بد است) مستهلک- متنفر- قواعد(پایگاهها) معدل- انتزاعی انتقاد- حمله بیضه – تنبیه در فارسی یعنی مجازات در عربی یعنی توجه -  معافی-  عجله متعه- تحریم- مقاطعه مجرد(لخت) «اِزدواج» را عربها  الزواج می گویند ازدواج در عربی یعنی دوتایی دوگانه
ب: معنی غیر یکسان:
- ارباب : رئیس مالک زمین در عربی ارباب یعنی رب و پروردگار
- اصل و اصول : به معنی سرمایه و دارایی درحالیکه در فارسی به معنی پایه بند و اساس. 
- تصويب: در عربی تصویب یعنی هدف گیری و عبارت «المصادقة علی القانون» را بجای تصویب قانون بکار می برند
 - اشتباه: در فارسی یعنی غلط در عربی «الخطإ» بکار می برند ولی در عربی اشتباه یعنی کسی را بجای دیگری تصور کردن و مظنون و مشکوک:  در عربی می گویند «المشتبه به» مظنون را بجای مشکوک بکار می برند.
امتياز: بجای امتیاز در عربی «الدرجة» بکار می رود در فارسی بجای درجه و اعتبار دادن بکار می رود در عربی به معنی جداکردن و تفاوت قائل شدن است.
- «مجازات» بمعني العقاب. در عربی «مکافات» بکار می برند
- در عربی بجای «عکس» می گویند الصورة یا الفتو
 - در عربی بجای «مبتذل» شيء رديء یا هابط می گویند
 -«أبداً» نفی کامل در عربی إطلاقاً می گویند
 - بجای «ابَديَّت» الخلود می گویند
- «لغو»  در عربی یعنی بیهوده در فارسی یعنی Cancel
- «اِبهام»  را الغموض
 - «مجتمع» را  مجمَّع
- «جامعه» را مجتَمَع می گویند و جامعه در عربی یعنی دانشگاه
- بجای  «احتکار» حکر  می گویند
 - «احتمالاً» = المحتمل - «اِحداث»  یعنی إيجاد - «تحسين»  گفتن کلمة أحسنت - «اختصاصي»  یعنی خاص - «متخصص»  یعنی أخصائي - «اختناق» در عربی می گویند کبت الحريات اختناق در عربی یعنی خفه شدن و مردن
«اِخراج»  بیرون انداختن در عربی اخراج یعنی کارگردانی و نویسندگی فیلم  . مخرج یعنی کارگردان.
«اِخطار»  یعنی التنذير.
«أرباب»  یعنی مالک مثلاً مالک روستا
- «اِرثيه»  در عربی ترکة ميت می گویند
- «ارجاع» را  الإحالة  و  «اَرزاق»  را  المُؤون می گویند «ارشد» را  الأرفع و  الأکبر  می گویند.
رابطة: در عربی «العلاقة» بکار می رود علاقه در زبان عربی یعنی رابطه داشتن. 
اعتياد: یعنی «الإدمان» اعتیاد در عربی یعنی عادت و رسم
سکة: بجای  « پول » اما  در عربی یعنی راه آهن (سکه در اصل فارسی است)
بي شعور: در فارسی یعنی نفهم نادان در عربی یعنی احساس
احتياط: معادل عربی آن  «الحذر» است.  احتیاط در عربی  یعنی ذخیره
حوصلة: معادل عربی آن «الصبر والتأني» است و در عربی معنی های دیگری دارد
صُلح: در فارسی بجای «السلام» بکار می رود. صلح در عربی یعنی سازش
حليم: آش «الهريسة»  در عربی یعنی آدم با حوصله
سفينة فضایی: در عربی می گویند «المکوک الفضائي» سفینه یعنی کشتی
مدّاح: در فارسی یعنی کسی که برای ائمه آواز و سرود می خواند در عربی مداح به همه افراد ستایشگر گفته می شود .- تعمير: در عربی می گویند «التصليح والترميم». استهلاک : در فارسی یعنی هزینه ها و فرسودگی در عربی یعنی هلاک شدن نابود شدن .
استفراغ: در عربی می گویند «التقيّوء». استفراغ در عربی یعنی فارغ شدن
نقاش: در عربی «الرسام والدهان» می گویند و نقاش در عربی یعنی مناقشه کردن بحث کننده .
مدفوع: در عربی «البراز» می گویند مدفوع در عربی یعنی آنچه بیرون می رود.
صَدَمَة: در عربی «الضرر» می گویند و صدمه یعنی برخورد.
برق: در عربی  «الکهرباء» که ربا فارسی است بکار می برند. برق در عربی یعنی رعد، فلاش (نور تند)
رعنا: در عربی «امرأة رشيقة» زن لاغر  در فارسی اسم است - تشويق:  معادل «التشجيع» است.
شکيل: در فارسی یعنی زیبا معادل «أنيق»
3-  کلماتی که معانی متعدد در عربی دارندولی در فارسی فقط یک معنا دارند:
قاعدة:  در فارسی  یعنی «قانون وضابطة»، در عربی پایگاه پادگان مقر و ...
سيارة:  یعنی ستاره ای که بدور خورشید می چرخد درعربی  یعنی ماشین Car.
«جريمه»  یعنی مجازات قبض جریمه  در عربی جریمه به هر نوع تخلف و جنایتی گفته می شود.
4- در فارسی دایره معنی و مفهوم آن کم شده:
اعتماد: عربی می گویند «الثقة»  در عربی یعنی به او اعتماد دارم به او تکیه می کنم تکیه گاه و ..
التماس: یعنی درخواست عاجزانه  «طلب منه متوسلاً» در حالیکه در عربی التماس بطور مطلق یعنی خواستن -  قُطر:  در فارسی یعنی خط مستقیم داخل دایره  در عربی بجای  «البلد» و کشور هم بکار می رود.
«ادويه» در فارسی یعنی داروی گیاهی و چاشنی ها در عربی التوابل می گویند و ادویه به همه داروهای در داروخانه می گویند.
دليل: در فارسی یعنی «السبب، علت » و بجای المرشد و راهنما بکار نمی رود.
شراب: بمعني «المشروب الکحولي».در عربی برای  همه نوشیدنی ها هم بکار می رود.
صدر: در فارسی فقط برای اولویت و جلو بودن بکار می رود برای قفسه سینه بکار نمی رود
سلسله: زنجیره برای حلقه بکار نمی رود. نَعل:  یعنی کفش اسب در عربی برای کفش انسان نیز بکار می رود. تکبير:  یعنی «ذکر الله أکبر» در عربی برای بزرگ کردن هر چیزی بکار می رود مثلا تکبیر انف و تکبیر ثدی یعنی بزرگ کردن دواغ و سینه-
5- کلمات مختلف در لفظ ویا تلفظ :
شرايط:  «الشروط».  مشروع:  یعنی «شرعي»  تشديد:  یعنی «شُدّة» اضافه کردن
6- بکار بردن کلمات در بابهای متعدد و متفاوت مثلا در فارسی ممکن است یک کلمه را در باب انفعال و تفعیل و استفعال بکار بریم در حالیکه در عربی فقط ممکن است در یک باب بکار رود.  مثلاً در فارسي فجر را به باب انفعال می بریم و می گوییم انفجارات در حالیکه در عربی اصلا  انفجار بکار نمی برند بلکه می گویند تفجیر و  تفجيرات یعنی فقط آن را به قالب تفعیل  می برند.  
  7- عربی یا شبه عربی که ایرانی ها از مفردات فارسی و یا عربی ساخته اند و بعضی از آنها هیچگاه به زبان عربی راه نیافته و یا بعدا وارد زمان عربی شده است و ممکن است معنی های دیگری در آن زبان داشته باشد مانند:
مکلا ( از کلاه) تهویه (از هوا)  تعاطف و بیشتر کلمات بر وزن استفعال مانند استمهال(درخواست مهلت) استهلال(درخواست هلال)- استحمار(خرشدن )-  استخاره (بردن خیر به باب استفعال) کلماتی بر وزن: مفاعله (مناظره- مناقشه- مقابله- مسابقه ) کلماتی بر وزنهای: اشتهار-   انکشاف- متنفر - محتاج مبتکر - متزلزل مستخدم  تجلیل-
8 - کلمه های عربی که در اصل معرب از فارسی باستان و یا فارسی میانه  هستند مانند جنایه و جناه از گناه سراج از چراغ- صباح از پگاه ترسانه- جاموس(گاومیش) والا (تغییر یافته)  بالا قربانی کاهن کهن-  اخی عربی شده هخی( برادر) قاضی عربی شده کادیک- توتیا عربی شده از دوده فساد عربی شده از( فاسد= پاسید= پوسید) سیاست معرب از کیاست( کی است)- تدبیر باب تفعیل از دبیر عصر احتمالا معرب هسر(یهلوی سانسکریت) - دینار- امیر(عربی شده از پیر و میر )- قصر- قیصر(کی سر) - خبر( سانسکریت هور- هبر) بهجه عربی شده از به به درسانسکریت(وه وه) تازج عربی شده از تازه - نور- نار- مسکین- مثقال مصر- سجیل- سرادق جمع سردک و یا سراچه) کرسی- عرش(ارگ)- فردوس- بستان(باغستان) عبقری (آبگری زیبا سازی اعجاز آمیز) عنکبوت- عفریت وزیر یوغ - حرارت( گر= حر= حرارت) و بهره (پاره) - .....

زبان فارسی که برای چند سده  دومین زبان رسمی هند (در دوره گورکانیان زبان رسمی) و زبان فرهنگی و علمی بشمار می‌رفت. اما پس از استعمار، در سال ۱۸۳۲ انگلیسی  جایگزین فارسی شد.
زبان فارسی در دورهٔ غزنویان به هند راه یافت اما غوریان که زبان مادری آنها فارسی بود نقش مهمی در گسترش زبان و ادبیات فارسی داشتند. بهترین نماد همکاری فرهنگی و هنری میان هند و ایران را می توان در سه بنای معروف هند در شهر آگرا دید، بنای معماری قبر اکبر شاه، تاج محل و قلعه اگرا و همچنین همایون تمب همایون شاه (مطیع و کارگزار دولت صفوی) در دهلی نو از بناهای میدان نقش جهان اصفهان و معماری صفویه(1502-1722) الگو گرفته اند البته بنا شدن بارگاههای اگرا  بر سنگ های گرانقیمت بر عظمت این بنا ها افزوده است و نشانگر روابط امپراتوری صفوی و امپراتوری گورکانی بویژه همایون شاه است که علاقه خاصی به زبان فارسی داشته است، دهها کتیبه قرانی به خط ثلث ایرانی و دهها بیت خط فارسی با خط نستعلیق وخط شکسته فارسی و امضای استاد عیسی و امانت خان شیرازی در یک سنگ نوشته دلیل بر الگوهای ایرانی این بنا است. اما از عجایب این بنای عجیب آن است که معماری آن را مغولی می دانند حال اینکه در جغرافیای تمدن اصلی مغولی (ترکستان) (مغولستان، قرقیزستان، قزاقستان، ازبکستان ترکمنستان ) حتی یک بنای کهن قابل توجه وجود ندارد بطوریکه در قرقیزستان قدیمی ترین بنا آرامگاه "مناس" است یک ساختمان آب انبار گونه با معماری آجری با قدمت کمتر از هفتصد سال( البته مناطق حوزه ای ایرانی و تاجیک نشین این کشورها ساختمان های قابل توجه دارند مانند خرابه های نسا و عشق آباد و مناطق قدیمی ازبکستان) 
شاعران فارسی زبان هندوستان همچون بیدل دهلوی، و امیر خسرو دهلوی و اقبال لاهوری و دستگاه شعری سبک هندی را در خود پروراند و واژه نامه هایی مانند فرهنگ ابراهیمی از ابراهیم قوام‌الدین فروغی، فرهنگ آنندراج از محمد پاشا، را برای  ما به ارث گذاشته اند .
همانندی‌های فراوان میان زبان اوستا و سانسکریت هم نشانه دیگری از پیوند دیرینهٔ ایران و شبه قاره دارد. شباهت نمادهای مذهبی ایرانیان باستان و هندی ها از جمله خدای میترا  و همچنین وارونای ودا که معادل اهورای زرتشتی است. نمادهای آیین مهر یا میترا و صلیب شکسته و صلیب که نماد خورشید و گردونه مهر است و از همه مهتر مشترکات زبانی و مراسم های  اوستایی و  ودایی است. در دوران اشکانیان (۲۲۶ - ۲۴۹ ق.م) این روابط رو به گسترش نهاد تااینکه در زمان ساسانیان (۲۲۶ ق.م - ۶۵۲ م) با وجود ترجمهٔ کتاب‌های مهم هندی مانند «کلیله و دمنه» در عصر انوشیروان، پیوستگی‌های فرهنگی قوت گرفت. پارسیان هند نیز  اگرچه جمعیت ناچیزی بودند اما تاثیر گذار بودند.
پس از حمله سلطان محمود غزنوی به هندوستان دراوایل سدهٔ پنجم هجری زبان فارسی در غرب شبه قاره گسترش می‌یابد. البته نباید سهم غوریان که زبان مادری آنها فارسی بود و نقش صوفیانی چون هجویری، خواجه معین الدین چشتی، شیخ بهاءالدین زکریا مولتانی، سیداشرف جهانگیر سمنانی، سیدعلی همدانی و...  را نادیده گرفت. پادشاهان فارسی گوی با حمایت و پشتیبانیِ فراوان خود از علما، دانشمندان، سرایندگان، ادیبان، هنرمندان و سایر فرهیختگان موجب شکوفایی و ارتقای زبان فارسی شدند و در این باره منابع و مآخذ فراوان است.
تعدادی از واژگان فارسی در زبان های هندی
در کتاب" فرهنگ تطبیقی واژگان مشترک زبان فارسی و هندی" که پایان نامه دکترای آقای سوبهاش کومار است وی حدود 1850 کلمه فارسی در زبان هندی را معرفی کرده است که  به عنوان اولین قدم کار جالبی است اما کاستی هایی دارد و این تعداد  همه کلمات مشترک نیستند شاید حدود نیمی از کلمات مشترک را در برگیرند و ضمن اینکه نویسنده کلمات عربی و یا عربی فارسی را تفکیک نکرده است و در ضمن همه کلمات مشترک عربی و فارسی و هندی را هم نیاورده و اصولا این مجموعه بخشی از کلمات مشترک است و بهتر بود نویسنده کلمات را بصورت زیر تفکیک می کرد:
1- كلمات و تركيباتي كه از فارسي گرفته شده اند و در زبان هندی نیز دقیقا در همان معنی بکار می روند.  مانند: - آئینه- آرمان- آسان- آواز- آزادی- اندوه انگور- بازار اگر- بادام- زیره بخشش بد رنگ برابر- بزرگی- برف- بندر- بهار- بی آبرو- بی باک-  بیگناه- تاج پیغمبر- پیغام پیام- تازه- ترازو- تماشاگر- توت- جادوگر- جگری- جوجه- بچه چادر- چالاک چشمه چهره چوب- خزانه چی خمیر- خوش آمد- خوش دل- خونخوار- دامدار- دانه دار- دردناک- درستی- دربان - دروازه بان- درگاه دلبر- روزگار- زبردست- زندگانی- رنگ ساده - شاباش= شادباش- شاگرد- شمشیر- شیشه- طاق- کارخانه- کاغذ- کارگر- گاوکشی- گلشن- گلوبند- گنج- گنگ- گمشده- گران- لگام- مردانگی- میهمان- نادان- نامرد- نعل- نوکر- نیزه- هر هفته-  هنر- هوش و هواس یاری هزار هرگز-  کمر درد-

2- كلمات و تركيبات فارسي که تلفظ آنها تغییر کرده و یا  در معناي همسان با معنی آن در فارسی بکار نمی روند و يا آنكه در فارسي امروز ديگر چنين كاربردي رايج نيست:
 هم زلف= (باجناق) هـ = هست نهه = نیست-  ناتراش = (بی ادب)- همجات (هم طبقه) صاف (پاک)- دستخط(امضا)-  نم خانه یا نه خانه=(زیر زمین) مهربانی(تشکر) خوب صورت (زیبا)- ریگستان(بیابان) سیر(گردش تفریح)- شادی=(عروسی)- ماهول(طبیعت) آدینه(جمعه)شیشه به معنی قلیان و شاشه به معنی صفحه شیشه تلویزیون- درگاه- بارگاه (حرم آرامگاه) زورکی بارش (باران تند)- نستعلیق (ادبی) نانوا- نانبا- ناپخته یعنی بی تجربه- بهلا= بهره- بهلا منس= بهره مند(فرد مودب ) حیران ره = متعجب- بد تمیز= بدحالت خوب تمیز = خوش حالت-  سلیقه = فن خانه داری- تعلق= رابطه فیصله = تمام کردن مالی = باغبان- چهوده = چهارده-  ابهت= زیاد- مصروف(مشغول) امیر و غریب(ثروتمند و فقیر)- مزیدار= خوشمزه- پسند = خواستن- گوجه  به معنی هویج تعمیر به معنی ساختن صاف گو = رک گو- لازم به معنی اجبارا چالاک به معنی زرنگ و فعال. ناشتا = به معنی صبحانه.
 در معنی متضاد یا غیر همسان مانند:  گند ( کند(قند)) در فارسی امروز به معنی بوی بد است اما در پارسی کهن به معنی عسل و بوی خوش که در زبان هندی به همان معنی قدیمی بوی خوش بکار می رود.
3- كلمات كه از فارسي گرفته شده اند و دارای یک بخش فارسی و یک بخش عربی هستند
مانند اقرار نامه دعوتنامه - خدا حافظ-  حرام زاده- خدمتکار- رشوه خوار- - نکاح نامه غسل خانه - وصیت نامه- بی عقل بی حیا مبارک باد- مددکار- نا مروت-  طلاق نامه وکالت نامه- نامیمون ناخلف ناصالح - و ...
4- كلمات و تركيباتي كه از فارسي گرفته شده اند ولی  ریشه عربی دارند :
مبارک - انتظار- انتخاب امانت- اشتهار- استعمال - محبت- ضرورت- انقلاب تجارت جلاد- حرامی- حرام حرکت- خطر- خلاصه قصور- لایق- رهن- مشهور- ممکن- ملاقات- نقب- تحقیقات- وصول- معطل معلوم تحکیم- معصوم- جواب- سوال- ظالم- فورا- تحفه(متحف) در عربی بودن این واژه تردید هست. عربها بجای تحفه واژه هدیه و هدایا بکار می برند
5- كلمات و تركيباتي كه وزن  و ظاهر آنها عربی است اما در زبان فارسي ساخته شده اند با استفاده از مفردات عربی و یا مفردات فارسی و عربها آنرا بکار نمی برند. مانند  استفتاء برگرفته از کلمه فتوا ، مکلا  ساخته شده از کلاه، استمهال برگرفته شده از مهلت ، بهلا (بهره، سود)-  استرجا،  استخاره ، انتظامی ، استهلال از هلال- اطلاعاتی تحقیقاتی متعاطف- مستاجر  و ....
7- کلماتی که عربها آن را در معنی دیگری بکار می برند: قبلا هم این کلمات را توضیح دادیم مانند: تعریف و تعارف = (شناساندن)- تحکیم- سجل- استثمار- استعمار بحث (در زبان عربی بحث یعنی پژوهش و در فارسی یعنی گفتگوی انتقادی) مخابرات-  معاف- محاق استیصال- استهلال-  بیضه مضبوط(در زبان هندی یعنی قدرتمند) رقابت(در زبان عربی رقابت و مرافبت به معنی سانسور و در زبان فارسی به معنی مسابقه)  و ...
6- کلمات مشترک از سانسکریت و اوستایی در زبان فارسی و هندی:
آب آش- اشتر- ابر- ایزد- برخ- پدر- ترازو- چرخ- جشن- خسور(پدر زن) خواهر- نام اکثر اعداد شمارشی مانند یک دو پنج- صد بیست  ....  اسامی بیشتر حیوانات مانندببر- پیل-   کبک کبوتر - شطرنگ - زم (سرد) نام بسیاری از گلها و گیاهان و ... .
نوشته:  محمد عجم
منابع :
- کتاب فرهنگ تطبیقی واژگان مشترک زبان فارسی و هندی نوشته سوبهاش کومار ، سپهر دانش همدان ، 1386
- اهمیت زبان فارسی در عصر دهکده جهانی،  محمد عجم - همشهری، چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۸۶
- «واژه‌های دخیل در قرآن مجید»، آرتور جفری Arthur Jeffery ا(۱۸۹۲-۱۹۵۹ میلادی)  ترجمه فریدون بدره‌ای(انتشارات توس، ۱۳۷۲). آرتور استاد استرالیایی زبان‌های سامی در مدرسه مطالعات شرقی قاهره بوده است در این کتاب ۲۷۵ لغت غیرعربی معرفی شده است.
- «فرهنگ واژه‌های فارسی در زبان عربی» نوشته  سید محمد علی امام شوشتری (۱۲۸۱-۱۳۵۱) انجمن آثار ملی آنرا در سال ۱۳۴۷ منتشر کرد و در بردارنده حدود سه هزار وام‌واژه عربی و ریشه‌های آن است.
- تاثیر زبان فارسی بر ادبیات عرب، محمد عجم
- آیا در قرآن معربات از فارسی وجود دارد؟، محمد عجم
- ادی شیر، السید؛ واژه‌های فارسی عربی شده، ترجمه سید حمید طبیبیان، تهران، انتشارات امیرکبیر،  ۱۳۸۶ -  ۲۹۲ صفحه.
- براساسي بررسي هاي پروفسور محرم ارگين‌ هفت هزار 7000 واژه فارسي در زبان تركي استانبولي بكار برده مي شود که 30 درصد واژگان را تشکیل می دهد و بطور طبیعی این رقم در زبان تركي آذري بیشتر است.

 هواخوری، ۷ – نوشته ناصر پور پیرار
پنجشنبه 10 شهریور 1390 9:51 PM

بی خاصیتی و سترونی و ناتوانی نهادینه زبان تازه ساز و خام فارسی، جویندگان منفرد و نیز مراکز مسئول و مشغول جهانی را از دریافت مدخل های جدید، به زبان فارسی ناامید کرده و به زمان حال کار به جایی رسیده است که ارائه هر نقل نو، به زبان فارسی، چندان بی عنایتی می بیند که در گوشه صندوق امانات اندیشه کپک زده و پوسیده می شود و مصیبت آن گاه به کمال رخ می نماید که قصد کنید متنی را از زبان فارسی به زبان انگلیسی و یا فرانسه برگردانید....